پسر آدمیزاد

پسرِ آدمیزاد
پارت.۷
ویو ا.ت
با تابش نور به چشم هام آروم بازِشون کردم...جونگ کوک کنارم هنوز خواب بود...نمیدونم چرا کرمم گرفته بود..پس بلم رو به گوشش نزدیک کردم و بلند داد زدم..
ا.ت. کوکککککک بلند شووووووو
یکدفعه از جاش پرید و گفت..
کوک. یا قمر بنی هاشممممممم
غش کردم از خنده..پوکر نگام کرد...
کوک. سکته کردم..
ا.ت. بلند شو که مهمونی ساعت پنجه...
کوک. اوکی
بعد انجام کار های لازم دوباره نشوندمش رو تخت و چند مک از خونش رو خوردم...
کوک. آیییی...ا.ت بسه..
ا.ت. اوممم..(در حال مکیدن خونِ کوک)
نیش هام رو از پوستش در آوردم..
ا.ت. بریم پایین
کوک. آخخ..بریم..
رفتیم پایین..و شروع کردیم به خوردن صبحانه...اون غذا میخورد منم خون...دوتا لیوان کافی بود...منتظر موندم کوک هم بخوره...
وقتی خورد..بهش گفتم...
ا.ت. دوست داری بریم داخل جنگل بچرخیم؟
کوک. واقعا؟
ا.ت. اوهوم
کوک. بریم..
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)

پسرِ آدمیزادپارت.۸ویو ا.تآماده شدیم و از خونه خارج شدیم...کو...

پسرِ آدمیزادپارت.۹ویو ا.ت(هردو اماده شدن..اتفاق خاصی نیوفتاد...

پسرِ آدمیزادپارت.۶ویو ا.تجونگ هی که جونگ کوک رو آورد..نمیدون...

پسرِ آدمیزادپارت.۵ویو جونگ هییهو فکری به ذهنم رسید...اون دار...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

هرزه ی حکومتی پارت ۲که کوک بلند شد و.... رفت سمت ا/ت ونشست ک...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط