عشق یا نفرت

عشق یا نفرت؟
part ²¹


ویو ته:
به بقیه گفتم هرجور شده اون دختر رو گیر بیارن....اما چند ساعت بعد هرچی .گشتن پیداش نکردن...پس یعنی کجاس؟

ویو ادمین:
وقتی زیردستای دو یون ات رو بیهوش کردن ازش چند تا عکس گرفتن و فتوشاپ کردن که همه‌ی تقصیر ها رو گردن ات بیچاره بندازن و به کوک هم گفتن که ات واسه اونا کار می‌کرد ولی ات برای هیچکس کار نمی‌کرد
بعد اینه عکساشون رو گرفتن ات رو برداشتن و بردن انداختن یه جایی که پر از علفزار بود تا هیچکس نتونه اونو پیدا کنه
اما کشاورزی که اونجا بود ات رو پیدا میکنه و به بیمارستان میبره و به پلیس هم خبر میده

ویو کوک:
داشتم رو یه پرونده کار میکردم که تلفنم زنگ خورد....باک‌هیون بود
کوک: الو
باک‌هیون: سلام قربان...خواستم بگم دختره رو پیدا کردیم...الان تو بیمارستانه
کوک: چی؟ تو بیمارستان چرا؟
باک‌هیون: ظاهرا افتاده بوده تو یه مزرعه و یه کشاورز اونو پیدا میکنه و تحویل پلیس میده
نمیتونیم بدون سر و صدا ات رو از بیمارستان بیرون بیاریم
کوک: ای بابا....من یه فکری دارم...به تهیونگ بگو خودشو برسونه همون بیمارستان آدرسش رو هم واسه من بفرست
باک‌هیون: چشم قربان

با هیونگ رفتیم بیمارستان و یه لباس پرستاری پوشیدم و رفتم ات رو بیرون آوردم و انداختم تو ماشین و بعدش که رفتیم عمارت انداختمش زیر زمین پیش چان‌سو

ویو ات:
بی حال روی تخت بیمارستان بودم که یه دکتر اومد و منو برد بیرون....یکم عجیب بود بعدش منو برد تو ماشین و لباسش رو در آورد که دیدم جونگ‌کوکه!
وقتی رسیدیم عمارت منو انداخت زیرزمین
این عادلانه نیست من حالم خوب نیست!
یکم اینور و اونور رو نگاه کردم دیدم...دیدم...چان‌سو اونجا بود!
ات: چ..چان‌سو!
اما جوابی ازش نشنیدم!
ن..نکنه مرده؟
رفتم و نبضش رو گرفتم....ن..نبض نداشت
جیغ زدم و گفتم:
ات: چان‌سووووو‌‌‌‌....چان‌سوووو پاشووو....یوی بیاد کمک چان‌سو مردهههههه....کمکککککک
که چند نفر همراه جونگ‌کوک اومدن
کوک: چیشده؟
ات: چ‌...چان‌سو...نبضش نمیزنه!
کوک: چی؟ "اومدم و خودم نبضش رو گرفتم....واقعا نمیزد!"
کوک: این پسر مرده؟
مهم نیست....ببرید خاکش کنید!
ات: چطور میتونی انقدر بی رحم باشی؟ چطور میتونی انقدر بی احساس باشی؟ هاااا؟ "آخری رو با داد گفت"
کوک: تو حرف نزن بچه وگرنه تو هم می‌کشم!
ات: واسم مهم نیست منو بکشش...بکش راحتم کنن من دلیلی واسه زندگی ندارم منتظر چی هستی منو بکش دیگههه!
کوک: باشه!
"که جونگ‌کوک موهای ات رو کشید و سرش رو کوبوند به دیوار"

وقتی سرم خوردم به دیوار!....یه اتفاقی افتاد!

دیگه پارت های آخرشه
حمایت کنید از اول این فیکو دوست نداشتید هااا😞
فقط 6..5 نفرن که دوسش دارن
پارت بعدیو ممکنه شب بزارم اگه نشد که هم فردا
پارت قبلی هم لایک کم خورده بود 😭
ممنون از بی حمایتی🥺🥲
دیدگاه ها (۱۴۵)

عشق یا نفرت؟part ²²"شاید اولش گیج بشید ولی بخونید متوجه میشی...

عشق یا نفرت؟part ²³"با داداشم رفتیم ببینیم چه خبره که دیدیم ...

عشق یا نفرت؟ part ²⁰که در عمارت باز شد و یه ماشین اومد داخل!...

ما همه انسانیم 💔

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط