پارت

پارت۱۹
همه دور تهیونگ جمع شده بودن اونا هم تعجب کرده بودن
جین:اینهمه وسایل اینجا چیکار میکنه
جیهوپ:اصن مگه آدمی که اینجا زندگی میکنه چیکاره اس؟
جونگکوک:به ما چه ولش کنین بابا
تهیونگ:چرا انقدر بی حوصله ای
جونگکوک:بی حوصله نیستم
تهیونگ:هستی اصلا تو کی اینجوری با ما حرف میزدی
جونگکوک:باشه اصن من بی حوصلم به تو چی میرسه از اینکه ثابت کنی بی حوصله ام(داد و رفت)
یدفعه چشم جیمین به ساک افتاد
جیمین:صبر کن ببینم این ساک اینجا چیه
یونگی:حتما ماله همون آدماست دیگه
نامجون:توش و باز کنیم
جین:جونگکوک بیا اینجا
جونگکوک:هیونگ
جین:گفتم بیا
جونگکوک:هوففففف باشه بابا
جیمین ساک و بلند کرد و گذاشت پایین ساک تقریبا سنگین بود و برای جیمین عجیب بود
همین که میخواستن زیپ ساک و باز کنن صدایی از در اومد
پسرا خیلی زود ساک و گذاشتن سر جاش و از پنجره ای که اونجا بود بیرون رفتن
که باک هیون و دوستاش وارد شدن پسرا قایمکی از پشت پنجره داشتن داخل و میدیدن که با صحنه هایی که دیدن انگاری روشون آب یخ خالی کرده بودن
.......................
دیدگاه ها (۷)

پارت۲۰اونا با چشاشون دیدن که یه سری پسر وارد اون کلبه شدن و ...

پارت۲۱به محض دستگیر کردن باک هیون و بقیهجونگکوک وارد کلبه شد...

پارت۱۸اونا همینطور توی درختا میگشتن همه پراکنده شده بودنساعت...

پارت۱۷اونا به خونه رفتن ولی بهتر بود از امشب دنبال جین ائه م...

سناریودر خواستی وقتی بی حوصله ای و اونا خودشونو کیوت میکنن 🍃...

#سناریو موضوع= وقتی نصفه شب میره پیششون بخوابی{برادر بزرگتر}...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط