پارت
پارت۱۸
اونا همینطور توی درختا میگشتن
همه پراکنده شده بودن
ساعت از ۲ بعدازظهر گذشته بود همه خسته شدن
هم رو وسط درختا پیدا کردن
جین:هیچی نیست
تهیونگ:هیچ اثری از هیچ چیزی وجود نداره حتی یه وسیله هم رو زمین نیست
جونگکوک:صبر کنین پس یونگی هیونگ کجاست
نامجون:نمی.....
که یدفعه صدای یونگی حرفشون و قطع کرد که داشت از دور داد میزد
یونگی:پسرا بیاین اینجا
همه با شنیدن صدای یونگی خیلی زود به طرف صدا رفتنو یونگی رو جلوی یه کلبه دیدن
جیهوپ:این کلبه رو ما چطور ندیدیم
جیمین :نمیدونم
جونگکوک:فعلا بیاین بریم داخل
همه رفتن داخل کلبه
کلبه قدیمی بود و هیچ ردی از هیچ چیزی نبود حتی خون
پسرا هیچی پیدا نکردن روی میزی که وسط کلبه بود نشستند البته همه به غیر از تهیونگ
جونگکوک:پس کجاست چرا هیچ جا نیست
جین:نگران نباش بالاخره پیدا میشه
جونگکوک:اخه هیونگ اون از خیلی چیزا میترسه
جیهوپ:واقعا اون هنوز یه دختر بچه اس
داشتن حرف میزدن ولی تهیونگ به تک تک جزئیات کلبه دقت میکرد و همه رو با دقت زیاد نگاه میکرد تا اینکه به کمدی برخورد در کمد و باز کرد که با یه عالمه وسایل شکنجه مواجه شد
اون اصلا حواسش به ساکی که پایین بود نبود و با تعجب به وسایل نگاه میکرد و پسرا رو صدا زد
...............
اونا همینطور توی درختا میگشتن
همه پراکنده شده بودن
ساعت از ۲ بعدازظهر گذشته بود همه خسته شدن
هم رو وسط درختا پیدا کردن
جین:هیچی نیست
تهیونگ:هیچ اثری از هیچ چیزی وجود نداره حتی یه وسیله هم رو زمین نیست
جونگکوک:صبر کنین پس یونگی هیونگ کجاست
نامجون:نمی.....
که یدفعه صدای یونگی حرفشون و قطع کرد که داشت از دور داد میزد
یونگی:پسرا بیاین اینجا
همه با شنیدن صدای یونگی خیلی زود به طرف صدا رفتنو یونگی رو جلوی یه کلبه دیدن
جیهوپ:این کلبه رو ما چطور ندیدیم
جیمین :نمیدونم
جونگکوک:فعلا بیاین بریم داخل
همه رفتن داخل کلبه
کلبه قدیمی بود و هیچ ردی از هیچ چیزی نبود حتی خون
پسرا هیچی پیدا نکردن روی میزی که وسط کلبه بود نشستند البته همه به غیر از تهیونگ
جونگکوک:پس کجاست چرا هیچ جا نیست
جین:نگران نباش بالاخره پیدا میشه
جونگکوک:اخه هیونگ اون از خیلی چیزا میترسه
جیهوپ:واقعا اون هنوز یه دختر بچه اس
داشتن حرف میزدن ولی تهیونگ به تک تک جزئیات کلبه دقت میکرد و همه رو با دقت زیاد نگاه میکرد تا اینکه به کمدی برخورد در کمد و باز کرد که با یه عالمه وسایل شکنجه مواجه شد
اون اصلا حواسش به ساکی که پایین بود نبود و با تعجب به وسایل نگاه میکرد و پسرا رو صدا زد
...............
- ۴.۷k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط