پارت

پارت۱۷
اونا به خونه رفتن ولی بهتر بود از امشب دنبال جین ائه میگشتن
شاید حتی‌اون شب جین ائه میمرد
اونا به خونه رفتن ولی کاش میدونستن چه بلایی به سر جین ائه میاد
______

جین ائه توی‌خودش میلرزید و دست و پا میزد و همش گریه میکرد
باک هیون:بسه دیگه
ری سونگ:اههه دختره لباسات هم که پوشیدیم برات دیگه چته هان؟
جین ائه:بزارید..برم..خواهش..میکنم(گریه)
بیونگ هو:میدونی صدات ازار دهنده اس اونم زیاد
جی هون:نزار دوباره دستاتو ببندیم
باک هیون:نه این آدم نمیشه اون طنابو بده به من ری سونگ
ری سونگ:بیا
و باک هیون دست و پای جین ائه رو بست و چشماش و دهنش هم بست و گذاشتش داخله یه ساک و زیپ ساک هم بست
باک هیون:خوب حالا عالی شد
بیونگ هو:درسته که ما قراره اذیتش کنیم ولی این دیگه زیادیه
باک هیون:نه همینجوری خوبه
جی هون:ولی باک هیون
باک هیون:همین که گفتم
و باهم از کلبه بیرون رفتند
صبح روز بعد جونگکوک خیلی زود همه رو بیدار کرد و باهم به بیرون شهر رفتند
......................
دیدگاه ها (۱۸)

پارت۱۸اونا همینطور توی درختا میگشتن همه پراکنده شده بودنساعت...

پارت۱۹همه دور تهیونگ جمع شده بودن اونا هم تعجب کرده بودنجین:...

پارت۱۶جونگکوک خیلی آشفته شده بود سریع از اتاقش بیرون وومد پس...

پارت۱۵*مدت زمانی که جونگکوک مشغول پیدا کردن جین ائه بود وضعی...

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼شیر و قهوه پارت ۴ ویو یونا::::مث چی رفتم بال...

کاش لراتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط