مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
P_⁶
ا/ت: مادر بزرگ من.... من میترسم ترو خدا
=نگران نباش عزیزم تو بارتو برو من جیمینو حل میکنم خوشگلم
ا/ت: چشم مادر بزرگ خوشحالم دارمت
=منم بریم پایین
ا/ت: باش
رفتن پایین شام خوردن اما ا/ت نخورد بعدش جیمین و مامان و باباش رفتن منم تصمیم گرقتم برم رو خاک ته سونگ
ا/ت: مامان
+بله
ا/ت: خب... خب امروز تولده منو مینسوک بود
+آ.. اره(بغض)
ا/ت: می خوام برم سر خاکش
+منم میام
ا/ت: باش هوا سردت لباس گرم بپوش
+باش
مامانم رفت آماده شه منم رفتم آماده شم (عکس لباساشونو گذاشتم اسلاید اول ا/ت اسلاید دو مامان ا/ت) وقتی آماده شدیم رفتیم مامان بزرگ و بابا خواب بودن دوتا بادیگاردم بردیم(اینا بچه پولدارن انتظالر داشتیم ا/ت فقیر باشه بیاد جیمین بگیرتش حامله شه به خوبی و خوشی زندگی کنن نخیر🤣😐🗿) راه افتادیم رسیدیم
ا/ت: مامان بیاده شو
+باش
ا/ت: انیو مینسوما
+انیو پسرم
ا/ت: چوکاهه
+سه چوکاهه(گریه)
ا/ت: اوما گریه نکن
+ا/ت پسرم اینجا نیست....... چرا (گریه)
ا/ت: اوما گریه نکن گریم گرفت(گریه)
+ا/ت
ا/ت: جانم
+چی میشد داداشت بود
ا/ت: نمیدونم کاشکی بود
&من اینجام
(خب این علامت داداش اتِ خی الان میگید مگه داداشش نمرده بود نخیر داداش ا/ت داخل 10سالگی با یه کامیون برخورد میکنه که از عمد زده بود بهش اون کامیون ماله دشمنشون بوده داداش ا/ت خیلی ضربه میخوره میبرنش بیمارستان و خبر میدن مرده اما بلافاصله با التماس یه خانوم دوباره عنل میشت و زنده میمونه اونا هم خبر نداشتم یعدنی12ساله که فکر میکنن مینسوک مرده اما زنده بوده ا/ت و مینسوک دوقولو ان)
ا/ت: می... مینسوکا
&آره خومم
+پسرمه پسرمه ا/ت
ا/ت: مامان خیالاتی شدیم... بریم
&نه منم مینسوک خواهر کوچولو
ا/ت: مینسوکا خودتی
&آره
ا/ت:( میپره بغلش) مینسوکا کجا بودی چرا رفتی فکر کردم مردی مینسوکا(گریه شدید)
&یاا آبجی کوچولو گریه نکن منم دیگه اومدم(بغض)
+پ.... پسرم(داد)
&اوما
+پسره گلم برگشته پسرم
&اوما خوبی دلم برات تنگ شده بود
+پسرم چرا رفته بودی ها
&من تقریبا مرده بودم یه خانوم به نام شین بورا کمکم کرد
اصکی از عکس ها ممنوع❌
P_⁶
ا/ت: مادر بزرگ من.... من میترسم ترو خدا
=نگران نباش عزیزم تو بارتو برو من جیمینو حل میکنم خوشگلم
ا/ت: چشم مادر بزرگ خوشحالم دارمت
=منم بریم پایین
ا/ت: باش
رفتن پایین شام خوردن اما ا/ت نخورد بعدش جیمین و مامان و باباش رفتن منم تصمیم گرقتم برم رو خاک ته سونگ
ا/ت: مامان
+بله
ا/ت: خب... خب امروز تولده منو مینسوک بود
+آ.. اره(بغض)
ا/ت: می خوام برم سر خاکش
+منم میام
ا/ت: باش هوا سردت لباس گرم بپوش
+باش
مامانم رفت آماده شه منم رفتم آماده شم (عکس لباساشونو گذاشتم اسلاید اول ا/ت اسلاید دو مامان ا/ت) وقتی آماده شدیم رفتیم مامان بزرگ و بابا خواب بودن دوتا بادیگاردم بردیم(اینا بچه پولدارن انتظالر داشتیم ا/ت فقیر باشه بیاد جیمین بگیرتش حامله شه به خوبی و خوشی زندگی کنن نخیر🤣😐🗿) راه افتادیم رسیدیم
ا/ت: مامان بیاده شو
+باش
ا/ت: انیو مینسوما
+انیو پسرم
ا/ت: چوکاهه
+سه چوکاهه(گریه)
ا/ت: اوما گریه نکن
+ا/ت پسرم اینجا نیست....... چرا (گریه)
ا/ت: اوما گریه نکن گریم گرفت(گریه)
+ا/ت
ا/ت: جانم
+چی میشد داداشت بود
ا/ت: نمیدونم کاشکی بود
&من اینجام
(خب این علامت داداش اتِ خی الان میگید مگه داداشش نمرده بود نخیر داداش ا/ت داخل 10سالگی با یه کامیون برخورد میکنه که از عمد زده بود بهش اون کامیون ماله دشمنشون بوده داداش ا/ت خیلی ضربه میخوره میبرنش بیمارستان و خبر میدن مرده اما بلافاصله با التماس یه خانوم دوباره عنل میشت و زنده میمونه اونا هم خبر نداشتم یعدنی12ساله که فکر میکنن مینسوک مرده اما زنده بوده ا/ت و مینسوک دوقولو ان)
ا/ت: می... مینسوکا
&آره خومم
+پسرمه پسرمه ا/ت
ا/ت: مامان خیالاتی شدیم... بریم
&نه منم مینسوک خواهر کوچولو
ا/ت: مینسوکا خودتی
&آره
ا/ت:( میپره بغلش) مینسوکا کجا بودی چرا رفتی فکر کردم مردی مینسوکا(گریه شدید)
&یاا آبجی کوچولو گریه نکن منم دیگه اومدم(بغض)
+پ.... پسرم(داد)
&اوما
+پسره گلم برگشته پسرم
&اوما خوبی دلم برات تنگ شده بود
+پسرم چرا رفته بودی ها
&من تقریبا مرده بودم یه خانوم به نام شین بورا کمکم کرد
اصکی از عکس ها ممنوع❌
۲۷.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.