Part28
Part28
کوک:نه خودت میتونی
ات:تروخدا منو ببخش فقط کمکم کن (گریه)
کوک:باشه باشه
کوک کم..کم کرد لباس بپوشم
کوک:نمیخواد شل..وار بپوشی اونموقع زخمات درد میگیره
ات:باشه
برین پایین
کوک:بریم ولی از کنارم جم نمیخوری با این لباس ف..اک..ی
ات:باشه بابا
بی ادب(اروم)
کوک:شنیدم
ات:(خنده)
کوک:(خنده)
راستی چرا جیغ زدی
ات:چون باهام سرد رفتار کردی
کوک:یعنی من سرد رفتار کنم جیغ میزنی
ات:هه چون میدونستم دوست میشی فقط جیغ کشیدم اگه بدونم خیلی بد قهر کردی خود کشی میکنم
کوک:درست صحبت کن بیشعور عوضی
ات:باشه بابا(خنده)
رفتیم پایین نشستیم
ته :چیشده چرا گریه میکردی یا جیغ کشیدی
کوک:خانم لج بازی کرد بعد خودش به گوه خوردن افتاد
ته:مگه چیکرد
کوک:ولش بابا میگفت
تروخدا منو ببخش فقط باهم دوست شو(ادای اتو درمیاره با صدای نازک و دخترونه)
همه:(خنده)
ات:عع نخندین
ته:مابه تو نمیخندی بع صدای کوک میخندیم(خنده)
ات:آره معلومه
همه:(خنده)
کوک نمیزاشت حتی تکون بخورم از کنارش شام خوردیم و رفتین خوابیدیم
پرش زمانی به فردا صبح.......................................................................
ات ویو
از خواب بیدار شدم کوک یکجوری منو بغل کرده بود که انگار میخواستم فرار کنم رفتم پایین همه خواب بودن مگه ساعت چنده نگاه کردم دیدم ساعت ۶ صبحه تعجب کردم بخواطر همین رفتم تا صبحانه درست کنم صبحانه درست کردم دیدم ساعت ۸ شده یا خداااا مگه چقدر طول کشید رفتم کوکو بیدار کردم
ات:کوک...... کوک.... کوکی.... کوکی جونم.......عشقم(آروم)
کوک:بله (خوابالو و اروم).
ات:پاشو صبحونه
کوک:باشه
بخواب
ات:برای چی
کوک:لباس..تو در بیار میخوام پانسمانتو عوض کنم
ات: اها باشه
پانسمانمو عوض کرد و کوکم حاضر شد و رفتیم پایین همه اومدن من رفتم رو به روی تلوزیون همه سر میز بودن
(تابع قوانین ویسگون)
(تابع قوانین جمهوری اسلامی )
(جانم فدای رهبر )
کوک:نه خودت میتونی
ات:تروخدا منو ببخش فقط کمکم کن (گریه)
کوک:باشه باشه
کوک کم..کم کرد لباس بپوشم
کوک:نمیخواد شل..وار بپوشی اونموقع زخمات درد میگیره
ات:باشه
برین پایین
کوک:بریم ولی از کنارم جم نمیخوری با این لباس ف..اک..ی
ات:باشه بابا
بی ادب(اروم)
کوک:شنیدم
ات:(خنده)
کوک:(خنده)
راستی چرا جیغ زدی
ات:چون باهام سرد رفتار کردی
کوک:یعنی من سرد رفتار کنم جیغ میزنی
ات:هه چون میدونستم دوست میشی فقط جیغ کشیدم اگه بدونم خیلی بد قهر کردی خود کشی میکنم
کوک:درست صحبت کن بیشعور عوضی
ات:باشه بابا(خنده)
رفتیم پایین نشستیم
ته :چیشده چرا گریه میکردی یا جیغ کشیدی
کوک:خانم لج بازی کرد بعد خودش به گوه خوردن افتاد
ته:مگه چیکرد
کوک:ولش بابا میگفت
تروخدا منو ببخش فقط باهم دوست شو(ادای اتو درمیاره با صدای نازک و دخترونه)
همه:(خنده)
ات:عع نخندین
ته:مابه تو نمیخندی بع صدای کوک میخندیم(خنده)
ات:آره معلومه
همه:(خنده)
کوک نمیزاشت حتی تکون بخورم از کنارش شام خوردیم و رفتین خوابیدیم
پرش زمانی به فردا صبح.......................................................................
ات ویو
از خواب بیدار شدم کوک یکجوری منو بغل کرده بود که انگار میخواستم فرار کنم رفتم پایین همه خواب بودن مگه ساعت چنده نگاه کردم دیدم ساعت ۶ صبحه تعجب کردم بخواطر همین رفتم تا صبحانه درست کنم صبحانه درست کردم دیدم ساعت ۸ شده یا خداااا مگه چقدر طول کشید رفتم کوکو بیدار کردم
ات:کوک...... کوک.... کوکی.... کوکی جونم.......عشقم(آروم)
کوک:بله (خوابالو و اروم).
ات:پاشو صبحونه
کوک:باشه
بخواب
ات:برای چی
کوک:لباس..تو در بیار میخوام پانسمانتو عوض کنم
ات: اها باشه
پانسمانمو عوض کرد و کوکم حاضر شد و رفتیم پایین همه اومدن من رفتم رو به روی تلوزیون همه سر میز بودن
(تابع قوانین ویسگون)
(تابع قوانین جمهوری اسلامی )
(جانم فدای رهبر )
۲.۵k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.