Part30
Part30
کوک ویو
کوک:میخوای شکمتو پاساژ بدم
ات:هققققققق نمیدونم هققققققق اییییی شکممممممممم(گریه)
خوابیدم رو تخت و اتو اون وری کردم دستمو گزاشتم را دل..ش و ماساژ دادم دقیقا ۲۰ دقیقه ماشاژ دادم اونم فقط گریه میکرد خیلی درد داشت رنگش کاملا سفید شده بود
کوک:ات ..... ات خوابیدی
دیدم خوابیده خیلی درد داشت خیلی منم چون با ته اول باید میرفتیم بیرون که برا خونه چیزی بخریم رفتم بیرون جوری که هیچکی نفهمه قرص با کیسه آب گرم برداشتم شاید دوست نداشته باشه کسی بفهمه به من اعتماد کرده که گفته رفتم بالا گزاشتمشون رو پا تختی و براش نوشتم که چیکار کنه و کجا رفتیم رفتم بیرون چون شاید یکی بیاد تو و شاید چون تنهاست آرین اذیتش کنه درو قفل کردم فقط میترسم بیدارشه ببینه در قفله رفتیم با ته پایین رفتیم خرید تو راه یکجا دیدم لباس میفروشن و کلی وسایل کاپلی و کلی جینگیلیجات(عکسشو میزارم) گفتم برا ات بخرم حالا که حالش بده و قطعا تو این یک هفته همینطوری پاچه همرو میگرفت چه برسه الان
کوک:ته
ته:بله
کوک:وایساده بریم اینجا میخوام برا ات بخرم
ته:باشه پدر نمونه
کوک:(چشم قره)
رفتیم خریدم و ته هم خرید لباساشون مثل هم بود چون اونا دوست دارن شبیه هم باشه و البته برا آریا و ارین و خاله هانا ته هم خرید رفتیم خونه
ته:سلامممممم
کوک:سلاممممممممممم
خاله هانا:سلام عشقم سلام کوک جان بدین من وسایل هارو
کوک:اینا وسایل های اتن اینا برا خونست
خاله هانا:اها ممنون
رفتم بالا دره اتاقو باز کردم رفتم تو تازه تز خواب بلند شده بود ولی همینطوری باز دلشو گرفته بود و گریه میکرد و سفید شده بود وسایل هارو گزاشتم یک گوشه که نبینه و رفتم پیشش
کوک:بلند نشو بخواب بخواب شکمتو ماساژ بدم
ات:کوکیییییییییی هق هق هق لطفا کمکم کن هق هق شک..مم خیلی درد میکنههههههه هق هق هق (گریه)
کوک:بخواب تا برات ماساژ بدم
کوک:بهتری
ات:اهوم اهوم(بغض)
کوک:صبر کن برات اینجا کیسه آب گرم و قرص گزاشته بودم بیا
کیسه آب گرمو گزاشتم رو دلش و قرص دادم خرد قطعا خیلی درد داره خوابید منم رفتن بیرون
(تابع قوانين ویسگون )
(تابع قوانین جمهوری اسلامی )
(جانم فدای رهبر)
کوک ویو
کوک:میخوای شکمتو پاساژ بدم
ات:هققققققق نمیدونم هققققققق اییییی شکممممممممم(گریه)
خوابیدم رو تخت و اتو اون وری کردم دستمو گزاشتم را دل..ش و ماساژ دادم دقیقا ۲۰ دقیقه ماشاژ دادم اونم فقط گریه میکرد خیلی درد داشت رنگش کاملا سفید شده بود
کوک:ات ..... ات خوابیدی
دیدم خوابیده خیلی درد داشت خیلی منم چون با ته اول باید میرفتیم بیرون که برا خونه چیزی بخریم رفتم بیرون جوری که هیچکی نفهمه قرص با کیسه آب گرم برداشتم شاید دوست نداشته باشه کسی بفهمه به من اعتماد کرده که گفته رفتم بالا گزاشتمشون رو پا تختی و براش نوشتم که چیکار کنه و کجا رفتیم رفتم بیرون چون شاید یکی بیاد تو و شاید چون تنهاست آرین اذیتش کنه درو قفل کردم فقط میترسم بیدارشه ببینه در قفله رفتیم با ته پایین رفتیم خرید تو راه یکجا دیدم لباس میفروشن و کلی وسایل کاپلی و کلی جینگیلیجات(عکسشو میزارم) گفتم برا ات بخرم حالا که حالش بده و قطعا تو این یک هفته همینطوری پاچه همرو میگرفت چه برسه الان
کوک:ته
ته:بله
کوک:وایساده بریم اینجا میخوام برا ات بخرم
ته:باشه پدر نمونه
کوک:(چشم قره)
رفتیم خریدم و ته هم خرید لباساشون مثل هم بود چون اونا دوست دارن شبیه هم باشه و البته برا آریا و ارین و خاله هانا ته هم خرید رفتیم خونه
ته:سلامممممم
کوک:سلاممممممممممم
خاله هانا:سلام عشقم سلام کوک جان بدین من وسایل هارو
کوک:اینا وسایل های اتن اینا برا خونست
خاله هانا:اها ممنون
رفتم بالا دره اتاقو باز کردم رفتم تو تازه تز خواب بلند شده بود ولی همینطوری باز دلشو گرفته بود و گریه میکرد و سفید شده بود وسایل هارو گزاشتم یک گوشه که نبینه و رفتم پیشش
کوک:بلند نشو بخواب بخواب شکمتو ماساژ بدم
ات:کوکیییییییییی هق هق هق لطفا کمکم کن هق هق شک..مم خیلی درد میکنههههههه هق هق هق (گریه)
کوک:بخواب تا برات ماساژ بدم
کوک:بهتری
ات:اهوم اهوم(بغض)
کوک:صبر کن برات اینجا کیسه آب گرم و قرص گزاشته بودم بیا
کیسه آب گرمو گزاشتم رو دلش و قرص دادم خرد قطعا خیلی درد داره خوابید منم رفتن بیرون
(تابع قوانين ویسگون )
(تابع قوانین جمهوری اسلامی )
(جانم فدای رهبر)
۶۷۵
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.