ابری شدم، که آه دلم را دمیده ام
ابری شدم، که آه دلم را دمیده ام
این روزها، تمام خودم را چکیده ام
با چشم های مانده به راهم، پر از نگاه ،
تا دور دستِ پنجره ام، قد کشیده ام
مثل کبوتری، نگرانم که هر غروب
از پشت بام خاطره هایم، پریده ام
این کوچه های خسته ی پاییز چشم هام
من، درد شاخه های درختی تکیده ام
انگار بین خاطره هایم زیادی ام
دلخسته ام، قسم به خدایم بریده ام
بغضی گرفته راه نفس های، بی تو را
از قلب خود، صدای شکستن شنیده ام
اینجا کنار قاب نگاهت، چقدر زود ،
خالی تر از همیشه، به پایان رسیده ام
،
،
،
خالی تر از همیشه، به پایان رسیده ام ...
این روزها، تمام خودم را چکیده ام
با چشم های مانده به راهم، پر از نگاه ،
تا دور دستِ پنجره ام، قد کشیده ام
مثل کبوتری، نگرانم که هر غروب
از پشت بام خاطره هایم، پریده ام
این کوچه های خسته ی پاییز چشم هام
من، درد شاخه های درختی تکیده ام
انگار بین خاطره هایم زیادی ام
دلخسته ام، قسم به خدایم بریده ام
بغضی گرفته راه نفس های، بی تو را
از قلب خود، صدای شکستن شنیده ام
اینجا کنار قاب نگاهت، چقدر زود ،
خالی تر از همیشه، به پایان رسیده ام
،
،
،
خالی تر از همیشه، به پایان رسیده ام ...
۲.۷k
۱۶ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.