مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدن

مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدن
با این همه سخت است دل از چون تو بریدن

 از تو فقط آزردن و هی کوزه شکستن 
 از من همه دل دادن و پا پس نکشیدن

دل  کفتر ماتم زده ای بود که با عشق
کارش شده بی واهمه از بام پریدن

چون سرخ ترین سیب در آغوش درختی ،
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن

آن گونه  دچارت شده یوسُف که خودش هم
افتاده به عاشق شدن  وجامه دریدن

 اعجاز تو مغرورترین  ساحره ها را
وادارنمود ست به انگشت گزیدن

تا این که  به هر جا ببرد عطر غمت را
واداشته ای باد صبا را به وزیدن

ای چادر گلدار پریشان شده در باد
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن
دیدگاه ها (۲)

ابری ‍شدم، که آه دلم را دمیده اماین روزها، تمام خودم را چکید...

صبر کن تا به دلم جیره ی امشب برسد صبر کن تاب من از کف برود ت...

می‌خواستم که زخم دلت را رفو کنم ...خود را میان بی‌کسی‌ات جست...

شبی گذشت که حالم شبیه باران بودخیال چشم تو و چتر و یک خیابان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط