«اسمات» «پارت ۱۰»
«اسمات» «پارت ۱۰»
دنیز: ب.....ببخشید دست خودم نبود
تهیونگ: اشکال نداره بیب
دنیز:(خجالت)
دیدم منو براید استایل بغل کرد و بردم تو اتاق و درو بست من کمی ترسیدم اما بعد خودم رفتم و لبام رو گذاشتم و آروم میک زدم همزمان دستم رو بردم پایین و دکمه های لباسش رو باز کردم ازش جدا شدم و لباسام رو در آوردم نمیدونم چرا اما یه حسی بهم میگفت که دوستش دارم خلاصه فقط یه سوتین و شرت مونده بود تنم تهیونگ منو هول داد رو تخت و روم خیمه زد بعد اومد جلوی صورتم جوری که حتی یک سانت هم فاصله نداشتیم لباش رو آروم گذاشت روی لبام و میک زد منم برای این که تحریک بشه دستم رو بردم پایین و از شلوارش رد کردم و دستم رو روی باکسرش حرکت میدادم که ناله ی مردونه ای کرد دستاش رو برد سمت سوتینم و درش آورد و رفت پایین تر و شرتمو در آورد و بلند شد و شلوار و باکسرش رو باهم رو آورد من چشمام روی دیک تحریک شدش بود که منو داگی کرد و دیکشو تنظیم کرد که یهو.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خماریـــــ😂
دنیز: ب.....ببخشید دست خودم نبود
تهیونگ: اشکال نداره بیب
دنیز:(خجالت)
دیدم منو براید استایل بغل کرد و بردم تو اتاق و درو بست من کمی ترسیدم اما بعد خودم رفتم و لبام رو گذاشتم و آروم میک زدم همزمان دستم رو بردم پایین و دکمه های لباسش رو باز کردم ازش جدا شدم و لباسام رو در آوردم نمیدونم چرا اما یه حسی بهم میگفت که دوستش دارم خلاصه فقط یه سوتین و شرت مونده بود تنم تهیونگ منو هول داد رو تخت و روم خیمه زد بعد اومد جلوی صورتم جوری که حتی یک سانت هم فاصله نداشتیم لباش رو آروم گذاشت روی لبام و میک زد منم برای این که تحریک بشه دستم رو بردم پایین و از شلوارش رد کردم و دستم رو روی باکسرش حرکت میدادم که ناله ی مردونه ای کرد دستاش رو برد سمت سوتینم و درش آورد و رفت پایین تر و شرتمو در آورد و بلند شد و شلوار و باکسرش رو باهم رو آورد من چشمام روی دیک تحریک شدش بود که منو داگی کرد و دیکشو تنظیم کرد که یهو.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خماریـــــ😂
۳۴.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.