پارت

#پارت_16
آقای مافیا♟🎲

_ امم باشه معامله خوبیه

+میدونم

به سمت اتاقم حرکت کردم تا اماده بشم و برم ازمون بدم

وقتی اماده شدم همراه داداشم سوار ماشین
شدیم و به سمت اموزشگاه لاله راه
افتادیم

_ خب آفاق... رسیدیم

بعد از این حرف رادمان از ماشین پیاده
شدم و وارد اموزشگاه شدم

به سمت یکی از منشی ها حرکت کردم
که هیجای صورتش طبیعی نبود
دماغش اونقدر کوچیک بود که مونده بودم چطور نفس میکشه

لبشم اینقدر بزرگ بود که هر لحظه ممکن بود
بترکه
جلو رفتم و گفتم:

+ سلام خانم ببخشیدکجا میتونم امتحان مربی گری بدم

یه نگاه بدی بهم کرد و گفت:

_ سلام خانم
برای امتحان مربی گری آقای مدیر باید تاییدتون کنن.... اجازه بدین الان صداشون میزنم.... پارسا جووووون

و همون موقع یه آقای متشخص از اتاق اومد بیرون و گفت:

_خانم صادقی چند بار بهتون بگم آقای موسوی
صدام کنید من زن و بچه دارم

اخمی کرد و چشمی گفت

_ خب بفرمایید خانم محترم کار تون

+ سلام اسم من آفاق سالاری هست برای امتحان مربی گری اومدم

_ هومممم..... بعد از خانم عابدی برین داخل اتاق 6

+چشم

وقتی اون خانم که فامیلش عابدی بود بیرون اومد

منشی که فهمیده بودم فامیلش صادقی بهم
اشاره کرد که داخل برم

و داخل رفتم...
#رمان
#مافیایی
#عاشقانه
#اسمات
دیدگاه ها (۰)

#پارت_17آقای مافیا ♟🎲و داخل رفتموقتی امتحان تموم شد بهم گفتن...

#پارت_18آقای مافیا ♟🎲و فقط ماچش کنمچون هر سوالی که اومدهدبود...

#پارت_15آقای مافیا ♟🎲با ناراحتی قبول کردمبعد از دانشگاه به ...

#پارت_14آقای مافیا ♟🎲تو همین فکرا بودم که سوسن رشته افکارم و...

game of love and hate(part 24)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط