Meh Elud Lake
Meh Elud Lake
پارت ۲
تا اینکه بالاخره به خودم اومدم و دیدم دو تا پسر رو بروم مستقر شدن
مینهو : خوب ظاهرا پیام هایی که برات می فرستادیم رو زیاد جدی نمیگرفتی ، آفتاب از کدوم طرف در اومده که این دفعه افتخار آشنایی با شما رو داریم ؟
جونکوک : واقعا خودتون هم نمیدونید که چرا اومدم اینجا ؟ عوضی های حرومزاده شما کی هستید که منو با جون خواهرم تهدید میکنید ؟ ( داد )
چان : اوشششش ... آروم باش و آنقدر تند نرو
چان به بادیگارد هاش اشاره کرد که ماشین رو بیارن
چان : ببین اگر میخوای قضیه ی این ماجرا رو بدونی سوار شو بریم عمارت من . اونجا معامله میکنیم .
جونکوک ویو :
معامله؟ اگر بخوان سر خواهرم معامله ای بکنن قسم میخورم همونجا بکشمشون .
جونکوک : من نه شمارو میشناسم ... نه سر از کارتون در میارم بعد الان میگی سوارشو بریم عمارت من ؟ ( مکث )
فقط یه دلیل بیار که چرا باید باهات بیام ؟
مینهو بالافاصله حرف زد
مینهو : راه دیگه ای داری ؟ ( سرد )
جونکوک : اصلا نمیفهمیدم داره چه اتفاقاتی می افته . توی همون وضعیت گوشیم زنگ خورد ... ای وای جنی چرا این وقت صبح بیداره . حتما فهمیده از خونه اومدم بیرون .
همینطور به اسم جنی روی صفحه گوشیم خیره شده بودم که ...
چان : نمیخوای جواب بدی ؟
جونکوک : خواهرمه ... نمیدونم چه دلیل قانع کننده ای باید براش بیارم که راضی شه چرا این وقت صبح بیرونم
چان و مینهو به همدیگه نگاه کردن ...
مینهو : جواب بده ... ولی حقیقت و نگو ( سرد )
جونکوک چند قدمی باهاشون فاصله گرفت تا بتونه راحت تر صحبت کنه .نفس عمیقی کشید و جواب داد . وسط صحبت با جنی بود که مینهو آروم اومد سمتش و گفت : تمومش کن
و بعد ازش فاصله گرفت. جونکوک مجبور شد خیلی سریع به خواهرش بگه که سر فرصت باهاش تماس میگیره ولی خواهرش زیادی سر سخت بود ... برای بار دوم با اعصبانیت بهش گفت و تلفن رو قطع کرد .
( پایان فلش بک )
چان : خوب ؟
جونکوک : چی خوب ؟
مینهو : اهههه ... این پسر چقدر احمقه ( کلافه )
چان یواشکی بعد از شنیدن این حرف برادرش محکم به بازوش زد و ....
مایل به پارت ۳ ؟
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
پارت ۲
تا اینکه بالاخره به خودم اومدم و دیدم دو تا پسر رو بروم مستقر شدن
مینهو : خوب ظاهرا پیام هایی که برات می فرستادیم رو زیاد جدی نمیگرفتی ، آفتاب از کدوم طرف در اومده که این دفعه افتخار آشنایی با شما رو داریم ؟
جونکوک : واقعا خودتون هم نمیدونید که چرا اومدم اینجا ؟ عوضی های حرومزاده شما کی هستید که منو با جون خواهرم تهدید میکنید ؟ ( داد )
چان : اوشششش ... آروم باش و آنقدر تند نرو
چان به بادیگارد هاش اشاره کرد که ماشین رو بیارن
چان : ببین اگر میخوای قضیه ی این ماجرا رو بدونی سوار شو بریم عمارت من . اونجا معامله میکنیم .
جونکوک ویو :
معامله؟ اگر بخوان سر خواهرم معامله ای بکنن قسم میخورم همونجا بکشمشون .
جونکوک : من نه شمارو میشناسم ... نه سر از کارتون در میارم بعد الان میگی سوارشو بریم عمارت من ؟ ( مکث )
فقط یه دلیل بیار که چرا باید باهات بیام ؟
مینهو بالافاصله حرف زد
مینهو : راه دیگه ای داری ؟ ( سرد )
جونکوک : اصلا نمیفهمیدم داره چه اتفاقاتی می افته . توی همون وضعیت گوشیم زنگ خورد ... ای وای جنی چرا این وقت صبح بیداره . حتما فهمیده از خونه اومدم بیرون .
همینطور به اسم جنی روی صفحه گوشیم خیره شده بودم که ...
چان : نمیخوای جواب بدی ؟
جونکوک : خواهرمه ... نمیدونم چه دلیل قانع کننده ای باید براش بیارم که راضی شه چرا این وقت صبح بیرونم
چان و مینهو به همدیگه نگاه کردن ...
مینهو : جواب بده ... ولی حقیقت و نگو ( سرد )
جونکوک چند قدمی باهاشون فاصله گرفت تا بتونه راحت تر صحبت کنه .نفس عمیقی کشید و جواب داد . وسط صحبت با جنی بود که مینهو آروم اومد سمتش و گفت : تمومش کن
و بعد ازش فاصله گرفت. جونکوک مجبور شد خیلی سریع به خواهرش بگه که سر فرصت باهاش تماس میگیره ولی خواهرش زیادی سر سخت بود ... برای بار دوم با اعصبانیت بهش گفت و تلفن رو قطع کرد .
( پایان فلش بک )
چان : خوب ؟
جونکوک : چی خوب ؟
مینهو : اهههه ... این پسر چقدر احمقه ( کلافه )
چان یواشکی بعد از شنیدن این حرف برادرش محکم به بازوش زد و ....
مایل به پارت ۳ ؟
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۷.۹k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.