پارت ۱۲
پارت ۱۲
از دید ا/ت
از ماشین اومدیم بیرون ک دستاشو توی دستام قفل کرد
اولش یکم تعجب کردم ولی بعد توجهی نکردم...باید عادی رفتار کنم!
رفتیم داخل شرکت ک یک مردی ک بهش میخورد ۲۶ ساله باشه اومد سمتمون
مرد:به به سلام هوسوک...خیلی وقت بود ندیدمت!(دستاشو باز میکنه)
جیهوپ رفت توی آغوش اون مرد...ک اون مرد چشمش ب من افتاد وقتی نگام کرد ی حس بدی پیدا کردم
جیهوپ متوجه شد..از بغلش اومد بیرون و دوباره دست منو گرفت
جیهوپ:خب لیان میخوام ستاره آسمونمو بهت معرفی کنم...کیم ا/ت
لیان:اوو از اشنایی با شما خوشبختم خانم ا/ت😉
دستشو آورد جلو ک دست بدم اما با نگاه های جیهوپ منصرف شدم..خودشم بدبخت ترسید😐😂
ا/ت:همچنین اقای..لیان
نگاهاش زیادی روی پاهام بود و این اذیتم میکرد
لیان:بفرمایین از این طرف...
داشتیم با لیان میرفتیم اتاقش ک یه خانمی اومد و در گوشش ی چیزی گف
لیان:ببخشید چن لحظه ای اینجا منتظر بمونین تا من برگردم
جیهوپ:مشکلی نیس🙂
تا لیان رف ب جیهوپ گفتم
ا/ت:ببخشید رئیس ولی این دامن یکمی کوتاهه و...(عکس لباسو میزارم)
نزاشت حرفمو ادامه بدم سریع رفت داخل ماشین و با یک پالتو بلند اومد سمتم
جیهوپ:یادم رف بهت بدم بگیر...بعدم لازم نیس بگی رئیس بگو جیهوپ
ا/ت:عاا خب باشه😅
لیان اومد و رفتیم سمت اتاقش
کارامون تموم شد و قرار داد ها امضا شد
توی راه شرکت بودیم ک جیهوپ گف:گشنت نیس؟
ا/ت:عااا خب...نه!
جیهوپ:برو رستوران....(حالا اسمشو ی چی فرض کنین😐😂)
راننده:چشم
ا/ت:نمی....
جیهوپ:بعد از صبحونه هیچی نخوردی اینجوری نمیتونی کار کنی...
لایک و کامنت😐💔💜
خیلی زیاد شد😐😂
از دید ا/ت
از ماشین اومدیم بیرون ک دستاشو توی دستام قفل کرد
اولش یکم تعجب کردم ولی بعد توجهی نکردم...باید عادی رفتار کنم!
رفتیم داخل شرکت ک یک مردی ک بهش میخورد ۲۶ ساله باشه اومد سمتمون
مرد:به به سلام هوسوک...خیلی وقت بود ندیدمت!(دستاشو باز میکنه)
جیهوپ رفت توی آغوش اون مرد...ک اون مرد چشمش ب من افتاد وقتی نگام کرد ی حس بدی پیدا کردم
جیهوپ متوجه شد..از بغلش اومد بیرون و دوباره دست منو گرفت
جیهوپ:خب لیان میخوام ستاره آسمونمو بهت معرفی کنم...کیم ا/ت
لیان:اوو از اشنایی با شما خوشبختم خانم ا/ت😉
دستشو آورد جلو ک دست بدم اما با نگاه های جیهوپ منصرف شدم..خودشم بدبخت ترسید😐😂
ا/ت:همچنین اقای..لیان
نگاهاش زیادی روی پاهام بود و این اذیتم میکرد
لیان:بفرمایین از این طرف...
داشتیم با لیان میرفتیم اتاقش ک یه خانمی اومد و در گوشش ی چیزی گف
لیان:ببخشید چن لحظه ای اینجا منتظر بمونین تا من برگردم
جیهوپ:مشکلی نیس🙂
تا لیان رف ب جیهوپ گفتم
ا/ت:ببخشید رئیس ولی این دامن یکمی کوتاهه و...(عکس لباسو میزارم)
نزاشت حرفمو ادامه بدم سریع رفت داخل ماشین و با یک پالتو بلند اومد سمتم
جیهوپ:یادم رف بهت بدم بگیر...بعدم لازم نیس بگی رئیس بگو جیهوپ
ا/ت:عاا خب باشه😅
لیان اومد و رفتیم سمت اتاقش
کارامون تموم شد و قرار داد ها امضا شد
توی راه شرکت بودیم ک جیهوپ گف:گشنت نیس؟
ا/ت:عااا خب...نه!
جیهوپ:برو رستوران....(حالا اسمشو ی چی فرض کنین😐😂)
راننده:چشم
ا/ت:نمی....
جیهوپ:بعد از صبحونه هیچی نخوردی اینجوری نمیتونی کار کنی...
لایک و کامنت😐💔💜
خیلی زیاد شد😐😂
۹.۸k
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.