part87
#part87
( چند ماه بعد )
#delsa
آبتین میای بریم بیرون
#abtin
اره میام لباس هامو پوشیدم
با دلسا رفتیم از خونه بیرون
#diyana
ارسلان
#arsalan
جان زندگیم چی میخوای
#diyana
هوس بستنی شکلاتی کردم
#arsalan
چشم الان میرم میگیرم
#diyana
عشقم هوا سرده منم میام
#arsalan
نه بشین میرم با ماشین
سریع میگیرم میام
پیشونی شو بوسیدم رفتم
از خونه بیرون سوار ماشین شدم
رسیدم سوپر مارکت پیاده شدم
رفتم واسش غیر از بستگی چند تا
خوراکی گرفتم رسیدم خونه کلید انداختم
رفتم تو رفتم اتاق دیدم خوابش برده
کم کم شکمش اومده بود جلو
لباس هامو عوض کردم
رفتم دستمو انداختم زیر کمرش
آروم بلندش کردم درازش دادم
روی تخت خودمم بغلش دراز کشیدم
پتو کشیدم روی دوتامون کم کم خوابم برد
#arta
دلسا و داداشش رسیدن
سلام دورت بگردم من محکم بغلش کردم
#artmis
سلام دلسا جان خیلی خوشحالم
شما رو دیدم
#delsa
سلام منم همین طور
نگاهم افتاد به آبتین ذل زده بود
به آرتمیس
رفتیم داخل پاساژ یه مغازه بود
سیسمونی فروشی بود
رفتم داخلش واسه آبجی کوچولو
چند تا وسایل گرفتم
#arta
میگما بریم خونه ما
#abtin
چون خودم هستم پیش دلسا
بریم
#delsa
رفتیم خونه آرتا چند ساعت نشستیم
ساعت شده بود ۸ آبتین بریم دیگه
رفتیم خونه
( صبح )
#diyana
با دردی بلند شدم جیغ زدم ارسلان
#arsalan
مثل جن زده ها بلند شدم
جان چی شده
#diyana
نیروانا داره لگد میزنه با بغض
دستتو بذار
#arsalan
دستمو گذاشتم مثل مامانش شیطونه
#diyana
خندیدم
❤️🩹✨
( چند ماه بعد )
#delsa
آبتین میای بریم بیرون
#abtin
اره میام لباس هامو پوشیدم
با دلسا رفتیم از خونه بیرون
#diyana
ارسلان
#arsalan
جان زندگیم چی میخوای
#diyana
هوس بستنی شکلاتی کردم
#arsalan
چشم الان میرم میگیرم
#diyana
عشقم هوا سرده منم میام
#arsalan
نه بشین میرم با ماشین
سریع میگیرم میام
پیشونی شو بوسیدم رفتم
از خونه بیرون سوار ماشین شدم
رسیدم سوپر مارکت پیاده شدم
رفتم واسش غیر از بستگی چند تا
خوراکی گرفتم رسیدم خونه کلید انداختم
رفتم تو رفتم اتاق دیدم خوابش برده
کم کم شکمش اومده بود جلو
لباس هامو عوض کردم
رفتم دستمو انداختم زیر کمرش
آروم بلندش کردم درازش دادم
روی تخت خودمم بغلش دراز کشیدم
پتو کشیدم روی دوتامون کم کم خوابم برد
#arta
دلسا و داداشش رسیدن
سلام دورت بگردم من محکم بغلش کردم
#artmis
سلام دلسا جان خیلی خوشحالم
شما رو دیدم
#delsa
سلام منم همین طور
نگاهم افتاد به آبتین ذل زده بود
به آرتمیس
رفتیم داخل پاساژ یه مغازه بود
سیسمونی فروشی بود
رفتم داخلش واسه آبجی کوچولو
چند تا وسایل گرفتم
#arta
میگما بریم خونه ما
#abtin
چون خودم هستم پیش دلسا
بریم
#delsa
رفتیم خونه آرتا چند ساعت نشستیم
ساعت شده بود ۸ آبتین بریم دیگه
رفتیم خونه
( صبح )
#diyana
با دردی بلند شدم جیغ زدم ارسلان
#arsalan
مثل جن زده ها بلند شدم
جان چی شده
#diyana
نیروانا داره لگد میزنه با بغض
دستتو بذار
#arsalan
دستمو گذاشتم مثل مامانش شیطونه
#diyana
خندیدم
❤️🩹✨
۸.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.