گاهی ادای رفتن در می آوری

گاهی ادای رفتن در می آوری !
فقط خودت میدانی که
چمدانت خالیست و
پایت نای رفتن و
دلت قصد کندن ندارد
ادای رفتن در می آوری
بلکه دستی
از آستین درآید و
دودستی بازویت را بچسبد و
چشمی اشک آلود
زل بزند توی چشمانت و
بگوید
بمان !
و
تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...
گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری
بلکه به خودت
ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و
وای از وقتی که نباشد کسی ...
با چمدان خالی و
پای بی اراده و
دل جامانده
کجا میشود رفت ؟؟ کجا ...؟

#سه‌شنبه_۱۹_تیر_۱۳۹۷
#۲۲_۲۲`
دیدگاه ها (۱۷)

گفتم #عزیزمتا حالا دچار شدیگفت: دچار چی...؟؟؟سختیفقربیمارییا...

فریاد زد:بُگشای درشنیدم اما بلند خندیدم!آرام رفت ولی از روی ...

وقتی شاطر عباس نان های داغ را توی دستهای مهتاب میگذاشت دلم م...

در حینی که دکمه های آستینم را می بستم او هم دکمه های پیراهنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط