•وقتی پسرای سال بالایی برات قلدری میکنن•
•وقتی پسرای سال بالایی برات قلدری میکنن•
🦅 #جی 🦅
باز هم یه روز خسته کننده ی دیگ...
بعد از بیدار شدن و اماده شدن برای مدرسه کیفت رو برداشتی و به سمت مدرسه راه افتادی..از مدرسه متنفر بودی و دلت نمیخواست بری ولی مجبور بودی..
وارد کلاس شدی و کیفت رو به صندلیت اویزون کردی و نشستی ولی مثل همیشه..دوباره همون پسرای های رومخ و قلدر به سمتت اومدن
یکیش به پایه صندلیت ضربه زد و یکیشم میزت رو جلو کشید
=به به ببینید کی اینجاست
×خوشم میاد با همه ی اون کار ها دوباره میای مدرسه(خنده)
÷دختر تو چه چیزی هستی..انگار ایندفعه باید بیشتر بهت عذاب بدیم اره؟
نفس عمیقی کشیدی...از این حس و اون ادما متنفر بودی نمیدونستی چرا باید اینکارو باهات بکنن؟ چرا باید زندگیو برات جهنم کنن؟ مگه چه اشتباهی کردی؟؟! البته که کاری از دستت برنمیومد و زورت بهشون نمیرسید
+ل..لطفا ولم کنید..
با تردید و صدای ارومی گفتی که همشون شروع به خنده کرده
_چه تاثیر گذار(خنده)
ولی همین که خواستن دوباره کار ها و حرفاشونو شروع کنن با ورود معلم به کلاس متوقف شدن
معلم:همه سرجا هاشون بشینن
پسرای سال بالایی با دیدن معلم سریع از کلاست بیرون رفتن و به سمت کلاس خودشون رفتن..
نفس عمیقی کشیدی و بخاطر اینکه حداقل تا پایان کلاس قراره راحت باشی از معلم سپاسگذار بودی..
(90 دقیقه بعد)
دوباره و دوباره..صدای همون زنگی که ازش نفرت داشتی و دلت نمیخواست هیچوقت کلاس به پایان برسه..البته که تو تنها کسی بودی که همچین فکری میکردی چون بقیه با همون صدا خوشحال میشد و سروصدا میکردن...
از سرجات بلند شدی تا حداقل قبل اومدن اون پسرای سال بالایی یجا قایم بشی ولی..فایده نداشت که نداشت
~کجا با این عجله؟
با شنیدن صداش سرجات میخکوب شدی
+م..من...هیچ..هیجا نمیرفتم
=واقعا؟ (خنده) ولی ما که میخوایم یجا ببریمت..
ترس و اضطراب دوباره کل وجودتو فرا گرفت..کم کم اشک هات دوباره رو صورتت جاری شدن ولی کسی نبود که بهت کمک کنه..
در واقع همه ی معلما و دانش اموزا و همکلاسی هات ازشون میترسیدن و بخاطر پولدار بودنشون بهشون چپ نگاه نمیکردن
+خواهش...میکنم..لطفا منو تنها..ب..بزارید
÷نوچ نوچ..اینطوری که خوش نمیگذره باید با ما بیا-
پسره قلدره همین که خواست دستت رو بگیره مچش توسط پسری گرفتار شد
_هوی...برو عقب
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#سناریو #انهایپن #پارک_جونگ_سونگ #سناریو_انهایپن #تکپارتی #فیک #Enhypen #Jay #Fic #مدرسه #دانش_اموز #اهمیت #دوست #همکلاسی
🦅 #جی 🦅
باز هم یه روز خسته کننده ی دیگ...
بعد از بیدار شدن و اماده شدن برای مدرسه کیفت رو برداشتی و به سمت مدرسه راه افتادی..از مدرسه متنفر بودی و دلت نمیخواست بری ولی مجبور بودی..
وارد کلاس شدی و کیفت رو به صندلیت اویزون کردی و نشستی ولی مثل همیشه..دوباره همون پسرای های رومخ و قلدر به سمتت اومدن
یکیش به پایه صندلیت ضربه زد و یکیشم میزت رو جلو کشید
=به به ببینید کی اینجاست
×خوشم میاد با همه ی اون کار ها دوباره میای مدرسه(خنده)
÷دختر تو چه چیزی هستی..انگار ایندفعه باید بیشتر بهت عذاب بدیم اره؟
نفس عمیقی کشیدی...از این حس و اون ادما متنفر بودی نمیدونستی چرا باید اینکارو باهات بکنن؟ چرا باید زندگیو برات جهنم کنن؟ مگه چه اشتباهی کردی؟؟! البته که کاری از دستت برنمیومد و زورت بهشون نمیرسید
+ل..لطفا ولم کنید..
با تردید و صدای ارومی گفتی که همشون شروع به خنده کرده
_چه تاثیر گذار(خنده)
ولی همین که خواستن دوباره کار ها و حرفاشونو شروع کنن با ورود معلم به کلاس متوقف شدن
معلم:همه سرجا هاشون بشینن
پسرای سال بالایی با دیدن معلم سریع از کلاست بیرون رفتن و به سمت کلاس خودشون رفتن..
نفس عمیقی کشیدی و بخاطر اینکه حداقل تا پایان کلاس قراره راحت باشی از معلم سپاسگذار بودی..
(90 دقیقه بعد)
دوباره و دوباره..صدای همون زنگی که ازش نفرت داشتی و دلت نمیخواست هیچوقت کلاس به پایان برسه..البته که تو تنها کسی بودی که همچین فکری میکردی چون بقیه با همون صدا خوشحال میشد و سروصدا میکردن...
از سرجات بلند شدی تا حداقل قبل اومدن اون پسرای سال بالایی یجا قایم بشی ولی..فایده نداشت که نداشت
~کجا با این عجله؟
با شنیدن صداش سرجات میخکوب شدی
+م..من...هیچ..هیجا نمیرفتم
=واقعا؟ (خنده) ولی ما که میخوایم یجا ببریمت..
ترس و اضطراب دوباره کل وجودتو فرا گرفت..کم کم اشک هات دوباره رو صورتت جاری شدن ولی کسی نبود که بهت کمک کنه..
در واقع همه ی معلما و دانش اموزا و همکلاسی هات ازشون میترسیدن و بخاطر پولدار بودنشون بهشون چپ نگاه نمیکردن
+خواهش...میکنم..لطفا منو تنها..ب..بزارید
÷نوچ نوچ..اینطوری که خوش نمیگذره باید با ما بیا-
پسره قلدره همین که خواست دستت رو بگیره مچش توسط پسری گرفتار شد
_هوی...برو عقب
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#سناریو #انهایپن #پارک_جونگ_سونگ #سناریو_انهایپن #تکپارتی #فیک #Enhypen #Jay #Fic #مدرسه #دانش_اموز #اهمیت #دوست #همکلاسی
۱۱.۷k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.