•وقتی بهش اعتراف میکنی و...•
•وقتی بهش اعتراف میکنی و...•
🦅 #جی 🦅
گلی که از باغچه حیاط مدرسه چیده بودی رو پشتت قایم کردی و به سمت سالن ورزش که کراشت با دوستاش داشت بسکتبال بازی میکرد رفتی..
تو سالن ورزشی کسی جز خودت و جی با دوستاش حضور نداشت و این یکم کار رو برای نقشه ای که تو سرت داشتی آسون تر میکرد..
نفس عمیقی کشیدی و به سمت جایی که پسرا داشتن بازی میکردن رفتی..
جی با دیدنت دست از بازی کشید و ایستاد
_ا/ت؟
_اینجا چیکار میکنی؟
با تردید به سمتش نزدیکتر شدی و گل رز قرمزی که تو دستت بود رو سمتش گرفتی
+جونگ سونگ..م..من..راستش..ازت خوشم میاد
جی با شنیدن حرفت سر جاش یخ زد..از تعجب دهنش باز موند ولی طولی نکشید که دوستاش شروع به سروصدا کردن
÷صب کن چییییییی؟
×واو..چه شجاعتی
$نگو وای پشمام وای برگام..بگو چه جالب
√چه جالب..(همراه با دست زدن)
~جونگ سونگ چه خرشانسی پسر..
# باید این تاریخو ثبت کنممم(بلافاصله گوشیش رو دراورد تا از این زاویه فیلم بگیره)
در کنار این سروصدا ها جی و تو در عالم خودتون بودید..تو داشتی از استرس پودر میشدی و جی هنوز متعجب بهت نگاه میکرد..
دستش رو به سمت گل برد ولی به محض اینکه گرفتش تو پا به فرار گذاشتی
_ص..صب کن..
زود دویدی و از سالن ورزش در اومدی
+ریدم ریدم ریدممممممم
چند ثانیه دم در سالن موندی تا یه نفسی بکشی..چشمات کم کم داشت خیس میشد و فکر اینکه جی ممکنه احساسی نسبت بهت نداشته باشه باعث میشد از اعترافت پشیمون بشی ولی با لمس دستی روی دستت از ترس کمی لرزیدی
_چرا..فرار کردی
با دیدن چهره ی جونگ سونگ دوباره خواستی پا به فرار بزاری ولی بیشتر از قبل دستت رو محکم گرفت تا از کارت مانع بشه
_یااا چرا..
همین که چهره ی نگران و پر استرست رو دید و چشمات که حالا کم مونده بود قطره اشکی ازشون سرازیر بشه حرفش رو خورد و تصمیم گرفت همون لحظه حرف دلشو بگه
_م..من..منم ازت خوشم میاد
با شنیدن اعترافی از سمتش نفست حبس شد..فکرشم نمیکردی جی حس متقابلی بهت داشته باشه
+چ..چی
_من قرار بود بهت بگم..ولی..ولی تو هیچوقت بهم فرصت نمیدادی..هروقت میخواستم بهت نزدیک شم زود ازم دور میشدی...فکر میکردم ازم خوشت نمیاد!!
_ولی من..واقعا..
# دوستت دارهههههه
~گفتم که جونگ سونگ خیلی خرشانسه
✓چه جالب..
با شنیدن صدا ها و خنده های افرادی به سمت پشتتون چرخیدید که دوستای جی رو دیدید ولی بلافاصله دویدن
_یاااااااا صب کنید ببینم(داد)
# ا/ت و جونگ سونگ قرار میزارنننن(داد)
=کاپلللللل یه کاپل جدید پیدا کردیمممم
خلاصه که دوستاش کل مدرسه رو خبر کردن و حالا شما دوتا یه گوشه داشتید بگو بخند میکردید و بهم عشق میورزیدید..
_عاشقتم..پارک ا/ت
لبخند پرذوقی زدی و پسر روبه روت رو بغل کردی
+منم..خیلی زیاد
#سناریو #انهایپن #پارک_جونگ_سونگ #سناریو_انهایپن #Enhypen #Jay
🦅 #جی 🦅
گلی که از باغچه حیاط مدرسه چیده بودی رو پشتت قایم کردی و به سمت سالن ورزش که کراشت با دوستاش داشت بسکتبال بازی میکرد رفتی..
تو سالن ورزشی کسی جز خودت و جی با دوستاش حضور نداشت و این یکم کار رو برای نقشه ای که تو سرت داشتی آسون تر میکرد..
نفس عمیقی کشیدی و به سمت جایی که پسرا داشتن بازی میکردن رفتی..
جی با دیدنت دست از بازی کشید و ایستاد
_ا/ت؟
_اینجا چیکار میکنی؟
با تردید به سمتش نزدیکتر شدی و گل رز قرمزی که تو دستت بود رو سمتش گرفتی
+جونگ سونگ..م..من..راستش..ازت خوشم میاد
جی با شنیدن حرفت سر جاش یخ زد..از تعجب دهنش باز موند ولی طولی نکشید که دوستاش شروع به سروصدا کردن
÷صب کن چییییییی؟
×واو..چه شجاعتی
$نگو وای پشمام وای برگام..بگو چه جالب
√چه جالب..(همراه با دست زدن)
~جونگ سونگ چه خرشانسی پسر..
# باید این تاریخو ثبت کنممم(بلافاصله گوشیش رو دراورد تا از این زاویه فیلم بگیره)
در کنار این سروصدا ها جی و تو در عالم خودتون بودید..تو داشتی از استرس پودر میشدی و جی هنوز متعجب بهت نگاه میکرد..
دستش رو به سمت گل برد ولی به محض اینکه گرفتش تو پا به فرار گذاشتی
_ص..صب کن..
زود دویدی و از سالن ورزش در اومدی
+ریدم ریدم ریدممممممم
چند ثانیه دم در سالن موندی تا یه نفسی بکشی..چشمات کم کم داشت خیس میشد و فکر اینکه جی ممکنه احساسی نسبت بهت نداشته باشه باعث میشد از اعترافت پشیمون بشی ولی با لمس دستی روی دستت از ترس کمی لرزیدی
_چرا..فرار کردی
با دیدن چهره ی جونگ سونگ دوباره خواستی پا به فرار بزاری ولی بیشتر از قبل دستت رو محکم گرفت تا از کارت مانع بشه
_یااا چرا..
همین که چهره ی نگران و پر استرست رو دید و چشمات که حالا کم مونده بود قطره اشکی ازشون سرازیر بشه حرفش رو خورد و تصمیم گرفت همون لحظه حرف دلشو بگه
_م..من..منم ازت خوشم میاد
با شنیدن اعترافی از سمتش نفست حبس شد..فکرشم نمیکردی جی حس متقابلی بهت داشته باشه
+چ..چی
_من قرار بود بهت بگم..ولی..ولی تو هیچوقت بهم فرصت نمیدادی..هروقت میخواستم بهت نزدیک شم زود ازم دور میشدی...فکر میکردم ازم خوشت نمیاد!!
_ولی من..واقعا..
# دوستت دارهههههه
~گفتم که جونگ سونگ خیلی خرشانسه
✓چه جالب..
با شنیدن صدا ها و خنده های افرادی به سمت پشتتون چرخیدید که دوستای جی رو دیدید ولی بلافاصله دویدن
_یاااااااا صب کنید ببینم(داد)
# ا/ت و جونگ سونگ قرار میزارنننن(داد)
=کاپلللللل یه کاپل جدید پیدا کردیمممم
خلاصه که دوستاش کل مدرسه رو خبر کردن و حالا شما دوتا یه گوشه داشتید بگو بخند میکردید و بهم عشق میورزیدید..
_عاشقتم..پارک ا/ت
لبخند پرذوقی زدی و پسر روبه روت رو بغل کردی
+منم..خیلی زیاد
#سناریو #انهایپن #پارک_جونگ_سونگ #سناریو_انهایپن #Enhypen #Jay
۱۲.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.