کسی که خانوادم شد p4
کسی که خانوادم شد p4
(کوک ویو )
داشتم نگاهش می کردم که خندید یعنی چی؟!
الان باید با نگاه من تن و بدنش بلرزه اما داره میخنده! نکنه خوب بهش نگاه نکردم شاید برای همین اثر نکرده
با همون نگاهی که به اون دختره کردم به یکی از دختر هایی که برای خود نمایی از جلوم رد میشدن نگاه کردم که با نگاهم پاهاش سست شد و درست جلوم افتاد زمین و با ترس نگام میکرد و به خودش می لرزید هه بایدم بترسه
دوباره به خودم اومد اخمی کردم و به دختری که با بهت داشت نگاهشو بین منو اون دختره ی هرزه ی جلوی پام میچرخوند نگاه کردم تونسته بود جلوی نگاهم دوویم بیاره
نکنه اونم خون اشامه؟ نه اگه خون اشام بود من حس میکردم اما اگه موضوع این نیست.... پس چیه؟
توی افکارم غرق بودم که
(ات ویو)
داشتم می خندیدم که یهو اخم بین ابروهاش بیشتر شد وا این پسره مشکلش چیه دوباره برگشتم سمت پدر و مادرم و می خواستم بیخیال اون پسره بشم که با صدای چیزی دوباره سرم و به سمتش چرخوندم ی دختر جلوش افتاده بود و به خودش می لرزید و دوست دختره هی بهش میگفت حالت خوبه اما دختره انگار اصلا نمی شنید اون پسره هم با پوزخند بهش نگاه میکرد که دوباره سرش و با اخم به سمت من برگردوند
به لب هاش که دقت کردم انگار داشت چیز هایی رو زیر لب میگفت
اون پسر واقعا عجیب بود و باعث میشد حسی رو داشته باشم که هیچوقت نداشتم یعنی....... حس کنجکاوی ( فکر کردید عاشقش شده ها نخیر اینا هنوز حالا حالا ها کار دارن 😂)
دلم می خواست راجبش بیشتر بفهمم اما نباید بیشتر از این این احساس رو داشته باشم چون برام دردسر میشه.
*۲ ساعت بعد *
دیگه باید میرفتیم خسته شده بودیم داشتیم به سمت ماشینمون حرکت میکردیم که.........
( خواهشا فحش بارون نکنید😂)
(کوک ویو )
داشتم نگاهش می کردم که خندید یعنی چی؟!
الان باید با نگاه من تن و بدنش بلرزه اما داره میخنده! نکنه خوب بهش نگاه نکردم شاید برای همین اثر نکرده
با همون نگاهی که به اون دختره کردم به یکی از دختر هایی که برای خود نمایی از جلوم رد میشدن نگاه کردم که با نگاهم پاهاش سست شد و درست جلوم افتاد زمین و با ترس نگام میکرد و به خودش می لرزید هه بایدم بترسه
دوباره به خودم اومد اخمی کردم و به دختری که با بهت داشت نگاهشو بین منو اون دختره ی هرزه ی جلوی پام میچرخوند نگاه کردم تونسته بود جلوی نگاهم دوویم بیاره
نکنه اونم خون اشامه؟ نه اگه خون اشام بود من حس میکردم اما اگه موضوع این نیست.... پس چیه؟
توی افکارم غرق بودم که
(ات ویو)
داشتم می خندیدم که یهو اخم بین ابروهاش بیشتر شد وا این پسره مشکلش چیه دوباره برگشتم سمت پدر و مادرم و می خواستم بیخیال اون پسره بشم که با صدای چیزی دوباره سرم و به سمتش چرخوندم ی دختر جلوش افتاده بود و به خودش می لرزید و دوست دختره هی بهش میگفت حالت خوبه اما دختره انگار اصلا نمی شنید اون پسره هم با پوزخند بهش نگاه میکرد که دوباره سرش و با اخم به سمت من برگردوند
به لب هاش که دقت کردم انگار داشت چیز هایی رو زیر لب میگفت
اون پسر واقعا عجیب بود و باعث میشد حسی رو داشته باشم که هیچوقت نداشتم یعنی....... حس کنجکاوی ( فکر کردید عاشقش شده ها نخیر اینا هنوز حالا حالا ها کار دارن 😂)
دلم می خواست راجبش بیشتر بفهمم اما نباید بیشتر از این این احساس رو داشته باشم چون برام دردسر میشه.
*۲ ساعت بعد *
دیگه باید میرفتیم خسته شده بودیم داشتیم به سمت ماشینمون حرکت میکردیم که.........
( خواهشا فحش بارون نکنید😂)
۸۳.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.