دلهره
#دلهره
part 18
نوئل : کیه مامان
مادر نوئل : بیای خودت متوجه میشی
و گوشی رو قطع کرد
ویو نوئل
یعنی کی میتونه باشه
خیلی کنجکاو بودم که اون کیه که با من کار داره
برای همین سریع راهمو به سمت خونه تغییر دادم
....
وقتی رسیدم ماشینو توی پارکینگ پارک کردم
وارد حال که شدم اول با مادرم رو به رو شدم
نوئل : مامان اونی که گفتید باهات کار داره الا دقیقا کجاست چرا من نمیبینمش
جینا : منظورت منم
خاله فکر کردم بهش گفتی
نوئل : صبر کن تو ...
تو باز از جونم چی میخوای برو گمشو بیرون از اینجا
جینا : این چه وضع مهمون نوازیه اخه صبر کن حرفمو بزنم بعد اینجوری پرخاش گری کن
نوئل : چی میخوای بگی بگو سریع دلم نمیاد وقت با ارزشم رو برای تو حدر بدم
جینا : میبینمزمین تا اسمون تغییر کردی
نوئل : همینو میخواستی بگی خب من رفتم
جینا : خاله میتونی بزی تنهامون بزاری
مادر نوئل : باشه من میرم شما حرفتونو بزنید
نوئل رفت و روی یه مبل تقریبا نزدیک جینا نشست
جینا : چرا دیگه نمیای دانشگاه
نوئل نفس عمیقی میکشه
نوئل : نمیدونم دقیقا ولی دیگه دوست ندارم پامو بزارم اونجا
جینا : اون پسره رو از کجا میشناسی
نوئل : چه پسری
جینا : کیم تهیونگ
نوئل : من کسی رو با این اسم نمیشناسم
جینا : همون پسره که یه گردنبند مثل تو داره
نوئل : اها اون....
صبر کن تو اونو از کجا میشناسی
جینا : این مهم نیست
شما همو از کجا میشناسید اصلا چطور همو دیدین
اصلا تو اون گردنبند و از کجا اوردی نکنه قبلا باهم ...
نوئل : چقدر تو خیال بافی نگران نباش هیچ کدوم از اینا نیست من فقط اونو دوبار ریدم
اون گردنبندم ممکنه هر کسی داشته باشه هیچ ربطی نداره
جینا خنده ی اعصبی میکنه
جینا : باشه باشه فهمیدم ولی فکر اینو که بخوای اونو با چرندیاتت گول بزنی از اون مغز فندوقیت بیرون کن
من برم فعلا تو رو با اون ارواح تنها میزارم
نوئل : .....
part 18
نوئل : کیه مامان
مادر نوئل : بیای خودت متوجه میشی
و گوشی رو قطع کرد
ویو نوئل
یعنی کی میتونه باشه
خیلی کنجکاو بودم که اون کیه که با من کار داره
برای همین سریع راهمو به سمت خونه تغییر دادم
....
وقتی رسیدم ماشینو توی پارکینگ پارک کردم
وارد حال که شدم اول با مادرم رو به رو شدم
نوئل : مامان اونی که گفتید باهات کار داره الا دقیقا کجاست چرا من نمیبینمش
جینا : منظورت منم
خاله فکر کردم بهش گفتی
نوئل : صبر کن تو ...
تو باز از جونم چی میخوای برو گمشو بیرون از اینجا
جینا : این چه وضع مهمون نوازیه اخه صبر کن حرفمو بزنم بعد اینجوری پرخاش گری کن
نوئل : چی میخوای بگی بگو سریع دلم نمیاد وقت با ارزشم رو برای تو حدر بدم
جینا : میبینمزمین تا اسمون تغییر کردی
نوئل : همینو میخواستی بگی خب من رفتم
جینا : خاله میتونی بزی تنهامون بزاری
مادر نوئل : باشه من میرم شما حرفتونو بزنید
نوئل رفت و روی یه مبل تقریبا نزدیک جینا نشست
جینا : چرا دیگه نمیای دانشگاه
نوئل نفس عمیقی میکشه
نوئل : نمیدونم دقیقا ولی دیگه دوست ندارم پامو بزارم اونجا
جینا : اون پسره رو از کجا میشناسی
نوئل : چه پسری
جینا : کیم تهیونگ
نوئل : من کسی رو با این اسم نمیشناسم
جینا : همون پسره که یه گردنبند مثل تو داره
نوئل : اها اون....
صبر کن تو اونو از کجا میشناسی
جینا : این مهم نیست
شما همو از کجا میشناسید اصلا چطور همو دیدین
اصلا تو اون گردنبند و از کجا اوردی نکنه قبلا باهم ...
نوئل : چقدر تو خیال بافی نگران نباش هیچ کدوم از اینا نیست من فقط اونو دوبار ریدم
اون گردنبندم ممکنه هر کسی داشته باشه هیچ ربطی نداره
جینا خنده ی اعصبی میکنه
جینا : باشه باشه فهمیدم ولی فکر اینو که بخوای اونو با چرندیاتت گول بزنی از اون مغز فندوقیت بیرون کن
من برم فعلا تو رو با اون ارواح تنها میزارم
نوئل : .....
۷.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.