دلهره
#دلهره
part 16
چجور ممکنه تو این چند دقیقه چه اتفاقی افتاد
نمیتونستم چیزی که میبینمو باور کنم اون بابای من بود که غرق در خون اون گوشه ی اتاق افتاده بود
تنها کاری که اون موقع انجام دادم لین بود که بلند فریاد میزدم
یعنی چی میشه اینم فقط یکی از اون خوابا باشه
فقط یه صدا تو گوشم میپچید
_ نباید اون کارو میکردی اینم فقط یه تلافی فقط تویی که میتونی از وجود من باخبر باشی هر کسه دیگه اینو بفهمه عاقبتش مرگ و نابود شدنه
دیگه هیچی نمیشنیدم فقط صدای بابام هی تو گوشم اکو میشد که باعث میشد از خودم متنفر باشم
یعنی باعث مرگ پدرم منم
اخه گناه اون چی بود من باید بمیرم من باید اینجوری به یه خواب ابدی برم
پایان فلش بک
نمیخوام باز باعث مرگ یکی دیگه بشم ..
به راهم ادامه دادم نمیدونم اخر این مسیر به کجا بند میشه
ویو تهیونگ
همینجور تو فکر و خیال بودم یعنی اینجا چی داره که هم مامانم و هم دختره براشون ارامش بخشه
یعنی فقط بخاطر سکوتش
ولی برای من بیشتر خسته کننده هست
ولی اون چرا حاضر نیست هیچ چیزی راجب اون موضوع بگه
اینکه حاضر نبود به اونا جواب بده بیشتر کنجکاوم میکرد
یعنی اگه خودم باز به اونجا برم میتونم جواب سوالامو پیدا کنم و ببینم واقعا چی اونجاست که هیچکی حاضر نیست حتی یه کلمه بهم بگه
...
فکر کنم یه بیست دقیقه ای بود اونجا نشسته بودم بهتره برم اینجا قرار نیست چیزی گیر من بیاد
از اونجا بلند شدم ک به سمت ماشینم رفتم اونو از اینجا خیلی دور تر پارک کرده بودم
یه درخت نظرمو جلب کرد شکل عجیبی داشت یادم نمیاد تا حالا همچین درختی دیده باشن چرا وقتی که میومدم اینو ندیدم
تصمیم گرفتم برم و از نزدیک اونو ببینم
که یه صدا منو متوقف کرد
part 16
چجور ممکنه تو این چند دقیقه چه اتفاقی افتاد
نمیتونستم چیزی که میبینمو باور کنم اون بابای من بود که غرق در خون اون گوشه ی اتاق افتاده بود
تنها کاری که اون موقع انجام دادم لین بود که بلند فریاد میزدم
یعنی چی میشه اینم فقط یکی از اون خوابا باشه
فقط یه صدا تو گوشم میپچید
_ نباید اون کارو میکردی اینم فقط یه تلافی فقط تویی که میتونی از وجود من باخبر باشی هر کسه دیگه اینو بفهمه عاقبتش مرگ و نابود شدنه
دیگه هیچی نمیشنیدم فقط صدای بابام هی تو گوشم اکو میشد که باعث میشد از خودم متنفر باشم
یعنی باعث مرگ پدرم منم
اخه گناه اون چی بود من باید بمیرم من باید اینجوری به یه خواب ابدی برم
پایان فلش بک
نمیخوام باز باعث مرگ یکی دیگه بشم ..
به راهم ادامه دادم نمیدونم اخر این مسیر به کجا بند میشه
ویو تهیونگ
همینجور تو فکر و خیال بودم یعنی اینجا چی داره که هم مامانم و هم دختره براشون ارامش بخشه
یعنی فقط بخاطر سکوتش
ولی برای من بیشتر خسته کننده هست
ولی اون چرا حاضر نیست هیچ چیزی راجب اون موضوع بگه
اینکه حاضر نبود به اونا جواب بده بیشتر کنجکاوم میکرد
یعنی اگه خودم باز به اونجا برم میتونم جواب سوالامو پیدا کنم و ببینم واقعا چی اونجاست که هیچکی حاضر نیست حتی یه کلمه بهم بگه
...
فکر کنم یه بیست دقیقه ای بود اونجا نشسته بودم بهتره برم اینجا قرار نیست چیزی گیر من بیاد
از اونجا بلند شدم ک به سمت ماشینم رفتم اونو از اینجا خیلی دور تر پارک کرده بودم
یه درخت نظرمو جلب کرد شکل عجیبی داشت یادم نمیاد تا حالا همچین درختی دیده باشن چرا وقتی که میومدم اینو ندیدم
تصمیم گرفتم برم و از نزدیک اونو ببینم
که یه صدا منو متوقف کرد
۱۰.۲k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.