دلهره
# دلهره
part 20
یه عکس از یه دختر بود به اون عکس میخورد که حداقل برای چهل و خورده ای سال پیش باشه یه عکس سیاه سفید بود
اما انگار اون عکس میخواست یه داستانی رو بگه
اون عکس مطعلق به یه دختر ۱۰ ساله به نام هه میران بود
که از خانواده ی سروتمندی بوده
اما به صورت خیلی تصادفی به قتل میرسه
هیچ وقت هیچکسی نتونست به ماجرای قتل هه میران پی ببره
خانوادش مدتی پس از مرگ دختر
در سالن عمارتشون غرق در خون پیدا میشن و شواهد نشون میداد که بر اثر خفه گی شدید مردن اما چرا خون تمام اونجا رو فرا گرفته بود کسی نمیدونست
اون ترسناک ترین پرونده در اون سال بود
اما همه چیز به اونجا بند نشد
ساکنان بعدی که وارد اون خونه شدن بعد از چند ماه در یکی از اون اتاقا جنازشون پیدا میشد
برای همین بعد از اون ماجرا همه اون عمارتو عمارت نفرین شده مینامیدن
....
یعنی چی پشت ایناست
قراره چه اتفاقی سرم بیاد
ترس تمام وجودمو فرا گرفته بود
من چه گوهی خوردم
یعنی سر نوشت منم قراره اینجوری شه
اینجوری فایده نداره حتما ساکنان اطراف اون امارت میدونن دقیقا چه اتفاقی افتاده و ماجرا از چه قراره اما الا که شبه
افففف
حالا باید چیکار کنم
فردا اول صبح باید برم سر وقت اینا
.....
صبح ویو نوئل
یه لباس عادی مثل همیشه پوشیدم باید قبل از اینکه مامانم بفهمه از اینجا بزنم بیرون وگرنه بعد بیرون رفتن سخت میشه
اروم از پله ها پایین اومدم
سوییچ ماشین رو برداشتم و به طرف پارکینگ رفتم
سوار ماشین شدم و به طرف اون محله که عمارت متروکه اونجا بود رفتم
هنوز از ماشین پیاده نشدم که گوشیم زنگ خورد
حتما مامانم فهمیده از خونه زدم بیرون بی تفاوت گوشی رو خاموش کردم و انداختم تو جیبم
نزدیک ترین خونه به اون عمارت یه خونه ی ویلایی تقریبا کوچیک بود
رفتم و در اون خونه رو زدم تقریبا یه پیرزن که بهش میخورد هشتاد سالش باشه در رو باز کرد
part 20
یه عکس از یه دختر بود به اون عکس میخورد که حداقل برای چهل و خورده ای سال پیش باشه یه عکس سیاه سفید بود
اما انگار اون عکس میخواست یه داستانی رو بگه
اون عکس مطعلق به یه دختر ۱۰ ساله به نام هه میران بود
که از خانواده ی سروتمندی بوده
اما به صورت خیلی تصادفی به قتل میرسه
هیچ وقت هیچکسی نتونست به ماجرای قتل هه میران پی ببره
خانوادش مدتی پس از مرگ دختر
در سالن عمارتشون غرق در خون پیدا میشن و شواهد نشون میداد که بر اثر خفه گی شدید مردن اما چرا خون تمام اونجا رو فرا گرفته بود کسی نمیدونست
اون ترسناک ترین پرونده در اون سال بود
اما همه چیز به اونجا بند نشد
ساکنان بعدی که وارد اون خونه شدن بعد از چند ماه در یکی از اون اتاقا جنازشون پیدا میشد
برای همین بعد از اون ماجرا همه اون عمارتو عمارت نفرین شده مینامیدن
....
یعنی چی پشت ایناست
قراره چه اتفاقی سرم بیاد
ترس تمام وجودمو فرا گرفته بود
من چه گوهی خوردم
یعنی سر نوشت منم قراره اینجوری شه
اینجوری فایده نداره حتما ساکنان اطراف اون امارت میدونن دقیقا چه اتفاقی افتاده و ماجرا از چه قراره اما الا که شبه
افففف
حالا باید چیکار کنم
فردا اول صبح باید برم سر وقت اینا
.....
صبح ویو نوئل
یه لباس عادی مثل همیشه پوشیدم باید قبل از اینکه مامانم بفهمه از اینجا بزنم بیرون وگرنه بعد بیرون رفتن سخت میشه
اروم از پله ها پایین اومدم
سوییچ ماشین رو برداشتم و به طرف پارکینگ رفتم
سوار ماشین شدم و به طرف اون محله که عمارت متروکه اونجا بود رفتم
هنوز از ماشین پیاده نشدم که گوشیم زنگ خورد
حتما مامانم فهمیده از خونه زدم بیرون بی تفاوت گوشی رو خاموش کردم و انداختم تو جیبم
نزدیک ترین خونه به اون عمارت یه خونه ی ویلایی تقریبا کوچیک بود
رفتم و در اون خونه رو زدم تقریبا یه پیرزن که بهش میخورد هشتاد سالش باشه در رو باز کرد
۲۷.۵k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.