پارت ۵۰
پارت ۵۰
همه چیشو درآورد........(الان منحرفان اعظم مشخص میشن😂)
دکمه ی بالای پیرهنش رو شل کرد ......
نگاهی بهم انداخت
-مگه جنین توی شکم مادری که اینجوری تو خودت جمع شدی؟
هیچ حرفی نزدم......خواست دوباره حرفی بهم بزنه.......که صدای زنگ خوردن گوشیش مانع شد......
گوشیشو برداشت و جواب داد
-بله..........
....................
-خیلی خب باشه خودم تاییدش رو میزنم.......
بعد تلفن و قطع کرد و به سمت در رفت......
سعی کردم خیلی عادی ازش بپرسم
+ببخشید.........می تونم برم پایین؟
بعد برگشت سمتم
-مثل اینکه حرفایی که زدم و باور نکردی؟........نه خیر نمیشه......همینجا میمونی تا بیام........
حرف دیگه ای نزدم......
بعد انگار که یه چیزی یادش اومده برگشت سمتم
-راستی ممکنه کارم یه ذره طول بکشه......اگر برات شام آوردن بخور بعدم همینجا بخواب.......اوکی؟
سرمو به علامت باشه تکون دادم.......
بعدم رفت......
وقتی رفت بدون توجه به هیچی بلند شدم.......تا کی باید یه گوشه میشستم........بلند شدم تا یه ذره اتاقو بگردم.......
اول که یه تخت بزرگ سلطنتی دو نفره وسط اتاق بود......
بعد جلوش یه مبل راحتی بزرگ بود.......
کنار تخت یه میز کار بود.......رفتم سمتش......
تمام کشو هاشو گشتم......
هیچی توش نبود.......
بیخیالش شدم و رفتم اونور تخت......یه آباژور بلند بود......مثل فیلما........
رفتم سمت کمدی که سمت چپ اتاق بود......یه کمد مشکی بزرگ بود.....درشو باز کردم.......اصن توی کمد یه دنیای دیگه بود......انواع و اقسام کت و شلوار.......و کراوات و کفش....کلاه های مختلف.....انواع ساعت.....یه قسمت دیگه هم کلا ماسک مشکی بود.....کمده انقدر بزرگ بود که اونهمه کفش و لباس و کراواتو توی خودش جا داده بود......
درو کمدو بستم و به طرف کمد اونطرف اتاق رفتم........
این کمده هم اندازه اون یکی بود فقط سفید بود.......درشو باز کردم.......
تا چند دقیقه فقط با دهن باز بهش خیره شده بودم.....از لباس راحتی بگیر تا لباس مجلسی و کت زنونه......همه چی با تنوع رنگ داشت......انواع کلاه ها.......نگاهی با پایین انداختم.....که چشمم به کفش ها خورد.....از کفش ورزشی و کتونی و راحتی بگیر تا بوت و بوت پاشنه بلند و انواع کفش های پاشنه بلند با مدل ها و رنگهای مختلف.......اگر اینا سلیقه جونگ کوک باشه.......واقعا باید بهش آفرین گفت بابت این سلیقش.....
همه چیشو درآورد........(الان منحرفان اعظم مشخص میشن😂)
دکمه ی بالای پیرهنش رو شل کرد ......
نگاهی بهم انداخت
-مگه جنین توی شکم مادری که اینجوری تو خودت جمع شدی؟
هیچ حرفی نزدم......خواست دوباره حرفی بهم بزنه.......که صدای زنگ خوردن گوشیش مانع شد......
گوشیشو برداشت و جواب داد
-بله..........
....................
-خیلی خب باشه خودم تاییدش رو میزنم.......
بعد تلفن و قطع کرد و به سمت در رفت......
سعی کردم خیلی عادی ازش بپرسم
+ببخشید.........می تونم برم پایین؟
بعد برگشت سمتم
-مثل اینکه حرفایی که زدم و باور نکردی؟........نه خیر نمیشه......همینجا میمونی تا بیام........
حرف دیگه ای نزدم......
بعد انگار که یه چیزی یادش اومده برگشت سمتم
-راستی ممکنه کارم یه ذره طول بکشه......اگر برات شام آوردن بخور بعدم همینجا بخواب.......اوکی؟
سرمو به علامت باشه تکون دادم.......
بعدم رفت......
وقتی رفت بدون توجه به هیچی بلند شدم.......تا کی باید یه گوشه میشستم........بلند شدم تا یه ذره اتاقو بگردم.......
اول که یه تخت بزرگ سلطنتی دو نفره وسط اتاق بود......
بعد جلوش یه مبل راحتی بزرگ بود.......
کنار تخت یه میز کار بود.......رفتم سمتش......
تمام کشو هاشو گشتم......
هیچی توش نبود.......
بیخیالش شدم و رفتم اونور تخت......یه آباژور بلند بود......مثل فیلما........
رفتم سمت کمدی که سمت چپ اتاق بود......یه کمد مشکی بزرگ بود.....درشو باز کردم.......اصن توی کمد یه دنیای دیگه بود......انواع و اقسام کت و شلوار.......و کراوات و کفش....کلاه های مختلف.....انواع ساعت.....یه قسمت دیگه هم کلا ماسک مشکی بود.....کمده انقدر بزرگ بود که اونهمه کفش و لباس و کراواتو توی خودش جا داده بود......
درو کمدو بستم و به طرف کمد اونطرف اتاق رفتم........
این کمده هم اندازه اون یکی بود فقط سفید بود.......درشو باز کردم.......
تا چند دقیقه فقط با دهن باز بهش خیره شده بودم.....از لباس راحتی بگیر تا لباس مجلسی و کت زنونه......همه چی با تنوع رنگ داشت......انواع کلاه ها.......نگاهی با پایین انداختم.....که چشمم به کفش ها خورد.....از کفش ورزشی و کتونی و راحتی بگیر تا بوت و بوت پاشنه بلند و انواع کفش های پاشنه بلند با مدل ها و رنگهای مختلف.......اگر اینا سلیقه جونگ کوک باشه.......واقعا باید بهش آفرین گفت بابت این سلیقش.....
۳۷.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.