#ماه_بنفشم

#Maah_Banafsham

#part56

اصلا دلیل کارمو نفهمیدم
هوفففففف
رفتم داخل دیانا نشسته بود رو تخت داشت گریه میکرد
_دیانا
جوابمو نداد فقط گریه میکرد
دوباره داشتم عصبی میشدم
چرا اینقدر منو حرص میده
_دیانا(با یکم داد)
برگشت سمتم با چشمای قرمز و اشکیش نگام کرد
_وقتی صدا میکنم جوابم میخام
ولی انگار بعضیا گوشاشون نمیشنوه
+ارسلان،چجور دلت میاد با من اینجوری رفتار کنی؟؟(با گریه)
_همینجوری که تو بهم خیانت کردی
+من،من کی بهت خیانت کردم که خودم خبر ندارم(با هق هق)
رفتم از تو کشو سیمکارتشو در اوردم
_بیا از اولم اشتباه کردم گوشیتو گرفتم
فردام برات یه گوشی میگیرم جبران اون گوشی که شکوندم
فقط گریه میکرد
_هرموقع هم خواستی میتونی بری
راه باز جاده دراز هرجا خاستی برو
نگران صیغتم نباش به زودی باطل میشه
اگه ندیدمت خدانگهدار خانوم رحیمی
+ارسلان..
اجازه حرف زدن بهش ندادمو از اتاق خارج شدم
و رفتم به سمت اتاق کارم...
دیدگاه ها (۰)

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط