ماه بنفشم
#Maah_Banafsham
#part54
بعد چند دقیقه چشامو بستم و به خواب عمیقی فرو رفتم
نمیدونم ساعت چند بود که با یه صدای جیغ پاشدم
دیدم دیانا نشسته رو تخت
_دیانا
همینکه صداش کردم هق هقش بلند شد و خزید تو بغلم
+ارسلان
_جونم
+خواب بد دیدم(با گریه)
_اشکال نداره نفص ارسلان همش خواب بود
+اخه خیلی خوابم بد بود(با گریه و هق هق)
_خوابت مگه چی بود؟؟که اینقدر پریشونت کرده؟؟
+خواب دیدم باهم رفتیم بیرون بعد خیلی همچی خوب بود تا رسیدیم به بستنی فروشی رفتی بستنی گرفتی داشتی میومدی که یه ماشین با سرعت زد بهت
تمام صورتت خونی بود
داشت تعریف میکرد که دوباره گریش شدت گرفت
_بسه اینقدر گریع نکن،حالا که زندم
+ارسلان(با هق هق)
_جون ارسلان
+میشه هیچ وقت بیرون نریم
_اره خدمونو زندونی میکنیم تو خونه(با خنده)
+اع نخند من میترسم بلایی سرت بیاد
_چرا اینقدر نگران منی؟؟؟چرا اینقدر ترس از دست دادنم رو داری؟؟
+چون من به جز تو کسیو ندارم
_چرا تو سامی جونو داری
با یاداوری سامی پوزخندی بهش زدمو از بغلم جداش کردم
_اگه اتفاقی برام بیوفته اون هست
میاد پیشت بغلت میکنه میخندونتت میبرتت بیرون و...
+چی میگی ارسلان
بعد این حرفام دوباره زد زیر گریه
بدون توجه بهش رفتم تو بالکن و سیگارمو روشن کردم
یکماهی بود ترک کرده بودم
ولی با وجود اینهمه حرصو استرس دوباره برگشتم سمتش
دیانا رو دوستداشتم
بیشتر از جونم
برام با بقیه فرق میکرد
حیف که اون دوسم نداره
با این فکر که دوسم نداره اروم اشک ریختمو عمیق از سیگارم کام گرفتم...
#part54
بعد چند دقیقه چشامو بستم و به خواب عمیقی فرو رفتم
نمیدونم ساعت چند بود که با یه صدای جیغ پاشدم
دیدم دیانا نشسته رو تخت
_دیانا
همینکه صداش کردم هق هقش بلند شد و خزید تو بغلم
+ارسلان
_جونم
+خواب بد دیدم(با گریه)
_اشکال نداره نفص ارسلان همش خواب بود
+اخه خیلی خوابم بد بود(با گریه و هق هق)
_خوابت مگه چی بود؟؟که اینقدر پریشونت کرده؟؟
+خواب دیدم باهم رفتیم بیرون بعد خیلی همچی خوب بود تا رسیدیم به بستنی فروشی رفتی بستنی گرفتی داشتی میومدی که یه ماشین با سرعت زد بهت
تمام صورتت خونی بود
داشت تعریف میکرد که دوباره گریش شدت گرفت
_بسه اینقدر گریع نکن،حالا که زندم
+ارسلان(با هق هق)
_جون ارسلان
+میشه هیچ وقت بیرون نریم
_اره خدمونو زندونی میکنیم تو خونه(با خنده)
+اع نخند من میترسم بلایی سرت بیاد
_چرا اینقدر نگران منی؟؟؟چرا اینقدر ترس از دست دادنم رو داری؟؟
+چون من به جز تو کسیو ندارم
_چرا تو سامی جونو داری
با یاداوری سامی پوزخندی بهش زدمو از بغلم جداش کردم
_اگه اتفاقی برام بیوفته اون هست
میاد پیشت بغلت میکنه میخندونتت میبرتت بیرون و...
+چی میگی ارسلان
بعد این حرفام دوباره زد زیر گریه
بدون توجه بهش رفتم تو بالکن و سیگارمو روشن کردم
یکماهی بود ترک کرده بودم
ولی با وجود اینهمه حرصو استرس دوباره برگشتم سمتش
دیانا رو دوستداشتم
بیشتر از جونم
برام با بقیه فرق میکرد
حیف که اون دوسم نداره
با این فکر که دوسم نداره اروم اشک ریختمو عمیق از سیگارم کام گرفتم...
۳.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.