🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت206
#جلد_دوم
انتخاب باتوعه یا از زندگیش حذف شو و برو برای همیشه راستش و بخوای من و اهورا قبل این اتفاقا هام باهم بودیم ولی پنهونی
اگه باور نکنی من عکساشم دارم توی خونه توی اتاقم کشوی سوم میز رو بازش کن ببین عکسارو
منو اهورا همدیگرو دوست داریم و اون الان فقط و فقط به خاطر دلسوزیه که کنار تو مونده و گر نه اونقدر عاشق من هست که نتونه از من بگذره...
حرفاشو باور نمی کردم از روی صندلی بلند شدم و گفتم
من هیچکدوم حرفای تو رو باور نمیکنم
میخوای رضایت نده اما اینو مطمئن باش که من هیچ وقت به اهورا شک نمی کنم
بیخیال بهم نگاه می کرد و گفت
_باشه گیریم که اهورا به تو خیانت نکرد این بچه چی میشه تو نمیخواهی بچه سالم به دنیا بیاد نمیخوای که این بچه ای که به خاطرش این همه زحمت کشیدی اصلاً به دنیا بیاد؟
و مطمئن باش اگه بیخیال اهورا نشی رنگ بچه رو هم نمی بینی
اول اینکه ازادی شوهرت دستم منه دوم اینکه شوهرت قبل از این اتفاقا بهت خیانت می کرد و من آدرس مدرکش هم بهت دادم
سومین که جون پسرت توی دستای منه
این سه تا دلیلی کافی نیست برای اینکه تو شرت و از زندگی اهورا کم کنی تا اونم به آرامش برسه ؟
خوب میدونی تو اصلاً در حد اندازه اهورا نیستی اما با چه اعتماد به نفسی کنارش موندی واقعاً من نمیدونم!
روی صورتش خم شدم و گفتم
ببین چی دارم بهت میگم من میرم پیش اهورا و همه چیز بهش میگم میگم که تو نمیخوای رضایت بدی و اون موقع است که تو از چشم هورامی افتی نه من
به سمت در اشاره کرد و گفت
_هر کاری که دلت می خواد بکن همین الان برو به اهورا بگو وقتی بهش بگی خوب میدونه که من حرفی که میزنم پاش میمونم گفتم تاتو نزاری و نری تاتو شرت از زندگی من و اهورا کم نکنی من رضایت نمیدم که اهورا بیاد بیرون حالا خود دانی!
عصبی و کلافه از اتاق بیرون اومدم شاهین پشت در منتظرم ایستاده بود با دیدن من به سمتم اومد و گفت
_چی شد باهاش حرف زدی ؟
کنار زدمش و گفتم حالم خوب نیست دنبالم نیا
#خان_زاده
#پارت206
#جلد_دوم
انتخاب باتوعه یا از زندگیش حذف شو و برو برای همیشه راستش و بخوای من و اهورا قبل این اتفاقا هام باهم بودیم ولی پنهونی
اگه باور نکنی من عکساشم دارم توی خونه توی اتاقم کشوی سوم میز رو بازش کن ببین عکسارو
منو اهورا همدیگرو دوست داریم و اون الان فقط و فقط به خاطر دلسوزیه که کنار تو مونده و گر نه اونقدر عاشق من هست که نتونه از من بگذره...
حرفاشو باور نمی کردم از روی صندلی بلند شدم و گفتم
من هیچکدوم حرفای تو رو باور نمیکنم
میخوای رضایت نده اما اینو مطمئن باش که من هیچ وقت به اهورا شک نمی کنم
بیخیال بهم نگاه می کرد و گفت
_باشه گیریم که اهورا به تو خیانت نکرد این بچه چی میشه تو نمیخواهی بچه سالم به دنیا بیاد نمیخوای که این بچه ای که به خاطرش این همه زحمت کشیدی اصلاً به دنیا بیاد؟
و مطمئن باش اگه بیخیال اهورا نشی رنگ بچه رو هم نمی بینی
اول اینکه ازادی شوهرت دستم منه دوم اینکه شوهرت قبل از این اتفاقا بهت خیانت می کرد و من آدرس مدرکش هم بهت دادم
سومین که جون پسرت توی دستای منه
این سه تا دلیلی کافی نیست برای اینکه تو شرت و از زندگی اهورا کم کنی تا اونم به آرامش برسه ؟
خوب میدونی تو اصلاً در حد اندازه اهورا نیستی اما با چه اعتماد به نفسی کنارش موندی واقعاً من نمیدونم!
روی صورتش خم شدم و گفتم
ببین چی دارم بهت میگم من میرم پیش اهورا و همه چیز بهش میگم میگم که تو نمیخوای رضایت بدی و اون موقع است که تو از چشم هورامی افتی نه من
به سمت در اشاره کرد و گفت
_هر کاری که دلت می خواد بکن همین الان برو به اهورا بگو وقتی بهش بگی خوب میدونه که من حرفی که میزنم پاش میمونم گفتم تاتو نزاری و نری تاتو شرت از زندگی من و اهورا کم نکنی من رضایت نمیدم که اهورا بیاد بیرون حالا خود دانی!
عصبی و کلافه از اتاق بیرون اومدم شاهین پشت در منتظرم ایستاده بود با دیدن من به سمتم اومد و گفت
_چی شد باهاش حرف زدی ؟
کنار زدمش و گفتم حالم خوب نیست دنبالم نیا
۱۰.۰k
۱۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.