خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۵
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۵
از دید نامجون
کلید رو چرخوندم و در رو باز کردم.
هنوز باز نکرده مثله جنگ زده ها اعضا حمله ور شدن به خونه..
+ باباااا خونه که فرار نمیکنههه! مثله آدم وارد شید..
کوک خودشو پرت کرد رو کاناپه گفت:
کوک: آخیششش، چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود!
ته: آره منم همینطور..
جین: یونگییییی؟
شوگا: هااا؟
جین: جورابات کف اتاق منع!!!
شوگا: خو؟
جین: خو چیه؟؟؟ اینجا چیکار میکنند؟
شوگا: از خودشون بپرس!!!
جین: مگه جورابا حرف میزنند؟
شوگا: جورابای من کلاسشون بالاس!
ته: میگم کوک!
کوک: بله؟
ته: اتاق تو، اتاق وانیا محسوب میشد دیگه..
کوک: خب؟
ته: خب لباساتو از تو کمد من جمع کن و برگرد به اتاقت.
کوک: پس لباسای وانی چی میشه؟
ته: خب به درد نمیخوره دیگههه!
شوگا: نمیخواد بابااا! فوقش زنگ میزنیم میاد برمیداره دیگه..
ته: ببین نمیخوام بوی عطرش توی اتاق پیچیده باشه!
کوک: تهیونگ اتاق منه به تو جه ربطی داره؟
ته: من مثله تو نیستم کوک! باید تمام آثارش رو از این خونه حذف کنیم! حتی یه تار موی اونم نباید رو زمین این خونه باشه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
نامجون: چرا انقدر سخت میگیری ته؟
ته: یعنی چی سخت میگیرم؟ این بخاطره همه ست.
شوگا: تهیونگ تو باهاش مشکل داری ما که نداریم!
تهیونگ خنده ی هیستریکی سر داد و گفت:
ته: نگاااه نگاااه، شما چجوری یادتون رفته که اون دختر نمک نشناس چه بلا هایی که سر تیم ما نیاورده!؟
کوک: تهیونگ دیگه خیلی داری مسئله رو بزرگ میکنی!!!
ته: من مسئله رو بزرگ می کنمممم؟ من، دارم، بزرگش، میکنم؟؟؟؟
شوگا: بابا ولش کنید، بدبخت رد داده!
ته: یونگی چی میگی؟ اصلا شماها منو درک میکنید؟
نامجون: تهیونگ مسئله این نیست، مسئله تویی! خیلی داری این موضوع رو بزرگ نمایی میکنی!!
جیم: حق با....
ته: جیمین خواهشاً تو دیگه چیزی نگو!
جیم: عامممم
کوک: ته حالا چرا داد میزنی سر جیمین؟؟؟
جیم: اونی که از همه مظلوم تره فقط منم!
ته: آرررره، تویییی! تو از همه مظلوم تری!!! شب هتل رو یادش رفته!
جیم: کودوم شب؟
ته: تو که بی آزار تر بودی!!! این کوک رو خودش کنترل نداشت...
کوک: منتظورتو نمیفهمم تهیونگ.
ته: اولین نفر تو بودی!!
کوک: اولین نفر تو چی؟
ته: تو بدبخت کردن من !
کوک: تهیونگ چی میگی؟؟؟؟؟؟ زده به سرت؟؟؟؟
نامجون: حق با کوکه ته، اینجا هیچکس تو رو بدبخت نکرده!
ته: به هر حال وانیا نباید برای یه ثانیه هم شده تو این خونه باشه...
جین: خب حالا کی گفته که قراره باشه!
کوک: تهیونگ فقط تو نیستی، ما هم نمیخوایم باشه...
وانیا: جدی، رو چه حساب؟
با تعجب سرم رو برگردوندم.
نامجون: واا..وانیا؟
...
.
.
.
بچه ها ب غیر خاطرات یک آرمی دیگه چه فیکشنی بود ک تیانا آپ میکرد؟
اون ک کاپلش شوگا بود اسمش چی بود؟
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
توی ناشناس حرفاتون رو بگین•-•♡
از دید نامجون
کلید رو چرخوندم و در رو باز کردم.
هنوز باز نکرده مثله جنگ زده ها اعضا حمله ور شدن به خونه..
+ باباااا خونه که فرار نمیکنههه! مثله آدم وارد شید..
کوک خودشو پرت کرد رو کاناپه گفت:
کوک: آخیششش، چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود!
ته: آره منم همینطور..
جین: یونگییییی؟
شوگا: هااا؟
جین: جورابات کف اتاق منع!!!
شوگا: خو؟
جین: خو چیه؟؟؟ اینجا چیکار میکنند؟
شوگا: از خودشون بپرس!!!
جین: مگه جورابا حرف میزنند؟
شوگا: جورابای من کلاسشون بالاس!
ته: میگم کوک!
کوک: بله؟
ته: اتاق تو، اتاق وانیا محسوب میشد دیگه..
کوک: خب؟
ته: خب لباساتو از تو کمد من جمع کن و برگرد به اتاقت.
کوک: پس لباسای وانی چی میشه؟
ته: خب به درد نمیخوره دیگههه!
شوگا: نمیخواد بابااا! فوقش زنگ میزنیم میاد برمیداره دیگه..
ته: ببین نمیخوام بوی عطرش توی اتاق پیچیده باشه!
کوک: تهیونگ اتاق منه به تو جه ربطی داره؟
ته: من مثله تو نیستم کوک! باید تمام آثارش رو از این خونه حذف کنیم! حتی یه تار موی اونم نباید رو زمین این خونه باشه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
نامجون: چرا انقدر سخت میگیری ته؟
ته: یعنی چی سخت میگیرم؟ این بخاطره همه ست.
شوگا: تهیونگ تو باهاش مشکل داری ما که نداریم!
تهیونگ خنده ی هیستریکی سر داد و گفت:
ته: نگاااه نگاااه، شما چجوری یادتون رفته که اون دختر نمک نشناس چه بلا هایی که سر تیم ما نیاورده!؟
کوک: تهیونگ دیگه خیلی داری مسئله رو بزرگ میکنی!!!
ته: من مسئله رو بزرگ می کنمممم؟ من، دارم، بزرگش، میکنم؟؟؟؟
شوگا: بابا ولش کنید، بدبخت رد داده!
ته: یونگی چی میگی؟ اصلا شماها منو درک میکنید؟
نامجون: تهیونگ مسئله این نیست، مسئله تویی! خیلی داری این موضوع رو بزرگ نمایی میکنی!!
جیم: حق با....
ته: جیمین خواهشاً تو دیگه چیزی نگو!
جیم: عامممم
کوک: ته حالا چرا داد میزنی سر جیمین؟؟؟
جیم: اونی که از همه مظلوم تره فقط منم!
ته: آرررره، تویییی! تو از همه مظلوم تری!!! شب هتل رو یادش رفته!
جیم: کودوم شب؟
ته: تو که بی آزار تر بودی!!! این کوک رو خودش کنترل نداشت...
کوک: منتظورتو نمیفهمم تهیونگ.
ته: اولین نفر تو بودی!!
کوک: اولین نفر تو چی؟
ته: تو بدبخت کردن من !
کوک: تهیونگ چی میگی؟؟؟؟؟؟ زده به سرت؟؟؟؟
نامجون: حق با کوکه ته، اینجا هیچکس تو رو بدبخت نکرده!
ته: به هر حال وانیا نباید برای یه ثانیه هم شده تو این خونه باشه...
جین: خب حالا کی گفته که قراره باشه!
کوک: تهیونگ فقط تو نیستی، ما هم نمیخوایم باشه...
وانیا: جدی، رو چه حساب؟
با تعجب سرم رو برگردوندم.
نامجون: واا..وانیا؟
...
.
.
.
بچه ها ب غیر خاطرات یک آرمی دیگه چه فیکشنی بود ک تیانا آپ میکرد؟
اون ک کاپلش شوگا بود اسمش چی بود؟
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
توی ناشناس حرفاتون رو بگین•-•♡
۵۹.۷k
۲۵ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.