خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۶
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۶
از دید وانیا
منو نیکی به همراه خود پی دی نیم وارد خونه شدیم که دیدیم اعضا به شدت در حال بحث اند!
دارن پشت کی بد میگن؟ خب معلومه!!! منه بدبخت.. اونقدر تو حرف های خودشون غرق بودند که حتی متوجه ی حضور ما نشدند.
ته: به هر حال وانیا نباید برای یه ثانیه هم شده تو این خونه باشه...
جین: خب حالا کی گفته که قراره باشه!
کوک: تهیونگ فقط تو نیستی، ما هم نمیخوایم باشه...
پوزخندی رو لبم نشست:
- جدی، رو چه حساب؟
نامجون متعجب سرشو برگردوند و آروم گفت:
نامجون: واا..وانیا؟
نفس عمیقی کشیدم و بلند گفتم:
- اصلاً این همه جذابیت رو حس میکنید؟؟؟؟ منو از در بیرون کنید از پنجره میام تو! اه این خودش یه آهنگ نبود؟! چی گفتم اصن؟
ته: وانیا برو بیر......
پی دی نیم: نه، وانی به همراه دوستش اینجا میمونه!
اعضا: چییییییی؟
- باور کنید من هیچی به این گلابی گنده بک نگفتم! خودش به پام افتاده بود و داشت التماسم میکرد برگردم، منم گفتم گناه داره خب! خل میشه دیگه دوست دختراش تحویلش نمیگیرن! میبینید من چقدر مهربون شدم؟
نامجون: اون که نباید اینجا بمونه! ما باید بریم آمریکا.. اون همه برنامه اون همه ترک سینگل و....
پی دی نیم: مشکلی نیست، جا به جایی وانی با خودمه!
پی دی نیم اینو گفت و از خونه زد بیرون! خب میموندی یه چای مهمونت میکردیم! البته من چایی درست کردنم یه ذره تق و لقه.. یهو دیدی به جای چایی یه فرمول شیمیایی جدید در اومد! باور کنید اگه یه عنصر ساخته میشد اسمشو میذاشتم وانیُم! والاااا! این همه میذارن انیشتینیم، برلیم، کالیفرنیم.. خب ما هم یه چی بذاریم دیگهههه.. والا!
شوگا: باز چیکار کردی وانی؟
یه نگاهی به دور و برم و انداختم و گفتم:
- با منی؟
شوگا نفس عمیقی برای کنترل اعصابش کشید و گفت:
شوگا: باز پی دی نیم رو با چی تهدید کردی که اینجوری هوات رو داره؟
نیشمو تا بناگوش باز کردم و گفتم:
- اگه بگم، بهم شوکولات میدی؟
شوگا: چی بدم؟؟؟؟؟؟؟
- شوکولات دیگع!!! به انگلیسی بهش میگن چاکلت..
شوگا: بچه تو....
ته: ولش کن یونگی! باهاش دهن به دهن نشو که دیگه دلت نمیکنه!
- هووووی جناب بداخلاق میدونستی من ....
کوک: دوست پسرتو چرا با خودت آوردی؟
واااااات؟ دوست پسر کیه؟ من کیم؟ اینا کین؟ آرمی چیه؟ ما چی ایم؟ زمین چیه؟ فضا چیه؟ انسان چیه؟
اههههههه سیم هام قاطی کرد دوباره! بعد از چندین ثانیه آنالیز فهمیدم بدبخت دلش پیش نیکی گیره! (وااا وانی مگه عاشقشه؟) تیاناااا فیک مسخره ی توعه به من چه؟ (بی ادب شدیهاا!) خب مگه دروغ میگم؟ والا.. اصن این والا از دهن من نمیوفته! تیکه کلامم شد رفت! اصلاً دقت کردید من این چند وقت چقدر به خدا نزدیک شدم؟
صدامو صاف کردم و گفتم:
- یه چیزی هست در مورد نیک که باید بدونید!
...
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
از دید وانیا
منو نیکی به همراه خود پی دی نیم وارد خونه شدیم که دیدیم اعضا به شدت در حال بحث اند!
دارن پشت کی بد میگن؟ خب معلومه!!! منه بدبخت.. اونقدر تو حرف های خودشون غرق بودند که حتی متوجه ی حضور ما نشدند.
ته: به هر حال وانیا نباید برای یه ثانیه هم شده تو این خونه باشه...
جین: خب حالا کی گفته که قراره باشه!
کوک: تهیونگ فقط تو نیستی، ما هم نمیخوایم باشه...
پوزخندی رو لبم نشست:
- جدی، رو چه حساب؟
نامجون متعجب سرشو برگردوند و آروم گفت:
نامجون: واا..وانیا؟
نفس عمیقی کشیدم و بلند گفتم:
- اصلاً این همه جذابیت رو حس میکنید؟؟؟؟ منو از در بیرون کنید از پنجره میام تو! اه این خودش یه آهنگ نبود؟! چی گفتم اصن؟
ته: وانیا برو بیر......
پی دی نیم: نه، وانی به همراه دوستش اینجا میمونه!
اعضا: چییییییی؟
- باور کنید من هیچی به این گلابی گنده بک نگفتم! خودش به پام افتاده بود و داشت التماسم میکرد برگردم، منم گفتم گناه داره خب! خل میشه دیگه دوست دختراش تحویلش نمیگیرن! میبینید من چقدر مهربون شدم؟
نامجون: اون که نباید اینجا بمونه! ما باید بریم آمریکا.. اون همه برنامه اون همه ترک سینگل و....
پی دی نیم: مشکلی نیست، جا به جایی وانی با خودمه!
پی دی نیم اینو گفت و از خونه زد بیرون! خب میموندی یه چای مهمونت میکردیم! البته من چایی درست کردنم یه ذره تق و لقه.. یهو دیدی به جای چایی یه فرمول شیمیایی جدید در اومد! باور کنید اگه یه عنصر ساخته میشد اسمشو میذاشتم وانیُم! والاااا! این همه میذارن انیشتینیم، برلیم، کالیفرنیم.. خب ما هم یه چی بذاریم دیگهههه.. والا!
شوگا: باز چیکار کردی وانی؟
یه نگاهی به دور و برم و انداختم و گفتم:
- با منی؟
شوگا نفس عمیقی برای کنترل اعصابش کشید و گفت:
شوگا: باز پی دی نیم رو با چی تهدید کردی که اینجوری هوات رو داره؟
نیشمو تا بناگوش باز کردم و گفتم:
- اگه بگم، بهم شوکولات میدی؟
شوگا: چی بدم؟؟؟؟؟؟؟
- شوکولات دیگع!!! به انگلیسی بهش میگن چاکلت..
شوگا: بچه تو....
ته: ولش کن یونگی! باهاش دهن به دهن نشو که دیگه دلت نمیکنه!
- هووووی جناب بداخلاق میدونستی من ....
کوک: دوست پسرتو چرا با خودت آوردی؟
واااااات؟ دوست پسر کیه؟ من کیم؟ اینا کین؟ آرمی چیه؟ ما چی ایم؟ زمین چیه؟ فضا چیه؟ انسان چیه؟
اههههههه سیم هام قاطی کرد دوباره! بعد از چندین ثانیه آنالیز فهمیدم بدبخت دلش پیش نیکی گیره! (وااا وانی مگه عاشقشه؟) تیاناااا فیک مسخره ی توعه به من چه؟ (بی ادب شدیهاا!) خب مگه دروغ میگم؟ والا.. اصن این والا از دهن من نمیوفته! تیکه کلامم شد رفت! اصلاً دقت کردید من این چند وقت چقدر به خدا نزدیک شدم؟
صدامو صاف کردم و گفتم:
- یه چیزی هست در مورد نیک که باید بدونید!
...
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
۱۹.۷k
۲۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.