p6
p6
لیا:العان دقیقا چه کاری بود کردی؟
کوک:خیلی هم کار خوبی کردم
لیا:اگه باز بیهوش بشه چی
کوک:نمیشه نترس
لیا:انگار جای منو تو عوض شده
کوک:صبحانتو بخور
لیا:اینکارات یعنی خیانت ب ا.ت اگه دخترشو نمیخوای یعنی ا.ت تو نمیخوای فهمیدی
کوک:خیلی تاثیر گذاربود
.
ویو شین هه:بعد گریه کردنم رفتم حمام درو قفل کردم و داشتم دوش میگرفتم که....
ویو کوک:گفتم برم ببینم داره چی کار میکنه رفتم دم در اتاقش در زدم جواب نداد رفتم تو،، تو حمام بود خواستم درو باز کنم ببینم قفل یا نه قفل بود در زدم جواب نداد بیشتر در زدم که در باز شد
«تن شین هه لباس بود تو حمام لباس پوشید اومد بیرون»
ویو شین هه:دیدم در میزنند در و باز کردم پدرم بود
شین هه:کاری داشتی....
*چ..چی اون اون العان منو بغل کرد؟*
کوک:خیلی ترسیدم از دستت بدم «بغض»
شین هه:چ..چرا ترسیدین؟
کوک:چون مادرتم اینجوری مورد دیگه درو از داخل قفل نکن فهمیدی
«از بغلش اومد بیرون »
شین هه:اگه العان قفل نبود شما اومده بودی تو
کوک؛خب که چی
شین هه: ...........
کوک:نه نه اسگل تو دخترمی چقدر منحرفی چجوری اصلا باید تورو ببرم خشک شویی ذهنتو تمیز کنه
شین هه:ممنون
کوک:چرا ؟
شین هه:اینکه بغلم کردی اولین باری بود که منو بغل کردی برای اینکه تو دوباره بغلم کنی باز میرم تو حمام در رو از پشت قفل میکنم «بغض»
کوک:انقدر دیوانه نباش
شین هه: :)
سریع در باز شدو لیا اومد تو«
لیا:جونگ کوک باید یه چیزی بهت بگم
کوک:چی شده
لیا:سوزی میخواد از آمریکا برگرده
کوک:واقعا اینکه خبر خوبیه اینجوری شین هه هم تنها نمیشه
شین هه:سوزی کیه؟
لیا :دختر من از شوهر سابقم
شینهه:واو
العان باید برم بیرون از ۱۰تا پارت ۹تاش موندع که بعد از ظهر میزارم
لیا:العان دقیقا چه کاری بود کردی؟
کوک:خیلی هم کار خوبی کردم
لیا:اگه باز بیهوش بشه چی
کوک:نمیشه نترس
لیا:انگار جای منو تو عوض شده
کوک:صبحانتو بخور
لیا:اینکارات یعنی خیانت ب ا.ت اگه دخترشو نمیخوای یعنی ا.ت تو نمیخوای فهمیدی
کوک:خیلی تاثیر گذاربود
.
ویو شین هه:بعد گریه کردنم رفتم حمام درو قفل کردم و داشتم دوش میگرفتم که....
ویو کوک:گفتم برم ببینم داره چی کار میکنه رفتم دم در اتاقش در زدم جواب نداد رفتم تو،، تو حمام بود خواستم درو باز کنم ببینم قفل یا نه قفل بود در زدم جواب نداد بیشتر در زدم که در باز شد
«تن شین هه لباس بود تو حمام لباس پوشید اومد بیرون»
ویو شین هه:دیدم در میزنند در و باز کردم پدرم بود
شین هه:کاری داشتی....
*چ..چی اون اون العان منو بغل کرد؟*
کوک:خیلی ترسیدم از دستت بدم «بغض»
شین هه:چ..چرا ترسیدین؟
کوک:چون مادرتم اینجوری مورد دیگه درو از داخل قفل نکن فهمیدی
«از بغلش اومد بیرون »
شین هه:اگه العان قفل نبود شما اومده بودی تو
کوک؛خب که چی
شین هه: ...........
کوک:نه نه اسگل تو دخترمی چقدر منحرفی چجوری اصلا باید تورو ببرم خشک شویی ذهنتو تمیز کنه
شین هه:ممنون
کوک:چرا ؟
شین هه:اینکه بغلم کردی اولین باری بود که منو بغل کردی برای اینکه تو دوباره بغلم کنی باز میرم تو حمام در رو از پشت قفل میکنم «بغض»
کوک:انقدر دیوانه نباش
شین هه: :)
سریع در باز شدو لیا اومد تو«
لیا:جونگ کوک باید یه چیزی بهت بگم
کوک:چی شده
لیا:سوزی میخواد از آمریکا برگرده
کوک:واقعا اینکه خبر خوبیه اینجوری شین هه هم تنها نمیشه
شین هه:سوزی کیه؟
لیا :دختر من از شوهر سابقم
شینهه:واو
العان باید برم بیرون از ۱۰تا پارت ۹تاش موندع که بعد از ظهر میزارم
۹.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.