کنجکاویp
کنجکاوی"p³"
چشم هایش را به اتفاقاتی که در جلویش درحال افتادن بودن دوخته بود اما، صدای زنگ تلفن؟
مردی که ظاهرا جئون جونگکوک نام داشت نگاهش را به سمتی که دختر بود داد
"کی اونجاست؟؟":kook
الیزا از ترس نفسش را در سینهاش حبس کرده بود و لب هایش را میگزید
"گفتم کی اونجاست؟ به نفعته قبل اینکه پیدات کنم خودت بیای!!":kook
مرد که چیزی ندید به افرادش دستور داد تا به دنبال صدا بگردند. الیزا تا صدای قدم های افراد مرد که درحال نزدیک شدن بهاو بودند را شنید، پا به فرار گذاشت. افراد مرد به دنبال الیزا راه افتادند اما دختر سوار ماشینش شد و رفت. پس افراد مرد هم از پلاک دخترک عکس گرفتند. به سمت مکان قبلی رفتند که جونگکوک گفت:
"چی شد؟":kook
"نتونستیم بگیریمش رئیس"
مرد خشمگین شد و گفت:
"نتونستین بگیرینش؟ همین قدر راحت؟؟؟":kook
"اما از پلاک ماشینش عکس گرفتیم"
جونگکوک کمی مکث کرد و گفت:
"بهتر از هیچیه... اگه لو بریم که هیچی. امارشو برام دربیارین":kook
"چشم"
'الیزا'
"شانس آوردم":Eliza
ضبط را روشن و صدا را زیاد میکند. به جاده خیره میشود و آهنگ را زیر لب زمزمه میکند.
میرود و میرود تا به یک گل فروشی میرسد. میایستد و از ماشین پیاده میشود. وارد گل فروشی میشود و به گلهای مصنوعی چشم میدوزد که صدای فروشنده را میشنود
"چیزی میخواید خانم؟"
الیزا به طرف زن برمیگردد. لبخند میزند، اشکهایش را پاک میکند و میگوید:
"لطفا... شیش شاخه گل رز قرمز و شیش شاخه گل رز مشکی بهم بدین":Eliza
"چشم فقط تزیینش کنم؟"
"بله"
زن شروع به درست کردن شاخه های گل میکند و الیزا هم به گلها نگاه میکند.
بعد از چند دقیقه زن میگوید:
"خانم"
"بله؟":Eliza
گلهارا را به سمت الیزا میگیرد و میگوید:
"بفرمایید"
الیزا پول را به زن میدهد، تشکر میکند، از مغازه خارج میشود، سوار ماشین میشود و حرکت میکند
چشم هایش را به اتفاقاتی که در جلویش درحال افتادن بودن دوخته بود اما، صدای زنگ تلفن؟
مردی که ظاهرا جئون جونگکوک نام داشت نگاهش را به سمتی که دختر بود داد
"کی اونجاست؟؟":kook
الیزا از ترس نفسش را در سینهاش حبس کرده بود و لب هایش را میگزید
"گفتم کی اونجاست؟ به نفعته قبل اینکه پیدات کنم خودت بیای!!":kook
مرد که چیزی ندید به افرادش دستور داد تا به دنبال صدا بگردند. الیزا تا صدای قدم های افراد مرد که درحال نزدیک شدن بهاو بودند را شنید، پا به فرار گذاشت. افراد مرد به دنبال الیزا راه افتادند اما دختر سوار ماشینش شد و رفت. پس افراد مرد هم از پلاک دخترک عکس گرفتند. به سمت مکان قبلی رفتند که جونگکوک گفت:
"چی شد؟":kook
"نتونستیم بگیریمش رئیس"
مرد خشمگین شد و گفت:
"نتونستین بگیرینش؟ همین قدر راحت؟؟؟":kook
"اما از پلاک ماشینش عکس گرفتیم"
جونگکوک کمی مکث کرد و گفت:
"بهتر از هیچیه... اگه لو بریم که هیچی. امارشو برام دربیارین":kook
"چشم"
'الیزا'
"شانس آوردم":Eliza
ضبط را روشن و صدا را زیاد میکند. به جاده خیره میشود و آهنگ را زیر لب زمزمه میکند.
میرود و میرود تا به یک گل فروشی میرسد. میایستد و از ماشین پیاده میشود. وارد گل فروشی میشود و به گلهای مصنوعی چشم میدوزد که صدای فروشنده را میشنود
"چیزی میخواید خانم؟"
الیزا به طرف زن برمیگردد. لبخند میزند، اشکهایش را پاک میکند و میگوید:
"لطفا... شیش شاخه گل رز قرمز و شیش شاخه گل رز مشکی بهم بدین":Eliza
"چشم فقط تزیینش کنم؟"
"بله"
زن شروع به درست کردن شاخه های گل میکند و الیزا هم به گلها نگاه میکند.
بعد از چند دقیقه زن میگوید:
"خانم"
"بله؟":Eliza
گلهارا را به سمت الیزا میگیرد و میگوید:
"بفرمایید"
الیزا پول را به زن میدهد، تشکر میکند، از مغازه خارج میشود، سوار ماشین میشود و حرکت میکند
- ۱۳.۲k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط