کنجکاویp

کنجکاوی"p²"
با قدم های آرام سمت صدا راه میرفت و نفس هایش را کندتر کرد. به یک مکان متروکه تاریک رسید. به قدری تاریک بود چشم، چشم را نمیدید پس فقط پشت دیوار ایستاد، گوش هایش را باز و زیر چشمی با هر سختی که بود نگاه کرد. دو مرد که یکی به صندلی بسته شده بود و دیگری درحال تهدید او بود
"دهنتو باز نمیکنی نه؟"
شخصی که دست‌وپایش به صندلی بسته بود، نگاه معنا داری به چشمان پر از سوال مرد کرد و با شجاعت کامل کلمه"نه"را پر قدرت به زبان آورد
"که اینطور"
الیزا، گوشی خودش را برداشت و شروع به ضبط کردن صداها و حرف هایی که بین دو مرد ردوبدل میشد کرد. مرد لبخندی از گوشه لبش کشید و زیر چشمی شخص بسته شده به صندلی را نگاه کرد.
تفنگی سیاه‌رنگ. خشاب، که به‌طور نامحسوس به آن اضافه شده بود، تمام فشنگ‌ها را در خود جا داده بود. صدای دست‌های مرد روی خشاب به گوش رسید، انگار که قرار بود یک بازی خونین شروع شود.
"اول تو شروع میکنی یا من؟"
صدایی شنیده نشد و مرد گفت:
"پس من اول شروع میکنم"
الیزا، چشمانش را باز کرد تا بیشتر متوجه ماجرا شود. مدتی گذشت اما هیچ خونی ریخته نشده بود. در این لحظه مرد گفت:
"این آخرین شلیک‌هاست، فکر می‌کنی می‌تونی زنده بمونی؟"
شخص روی صندلی، نفسش را در سینه‌اش حبس کرد. مرد دستش را به سمت تفنگ برد و صدای کلیک خشاب در فضا پیچید.
"یک شلیک بیشتر نمونده. این شلیک رو به خودت اختصاص بده. می‌تونی خودت رو نجات بدی؟ یا می‌خوای همه چیز رو به سرنوشت بسپاری؟"
الیزا که تا الان، با ترس به تمامیه اتفاقات خیره شده بود، از دهان شخصی که به صندلی بسته شده بود، حرفی شنید
"می...میگم من میگم"
مرد پوزخندی زد و گفت:
"اگه من جئون جونگ‌‌کوکم.... اجازه نمیدادم بدون اینکه حرفی از زیر زبونت بیرون بکشم از اینجا بری":kook
دیدگاه ها (۵)

کنجکاوی"p³"چشم هایش را به اتفاقاتی که در جلویش درحال افتادن ...

کنجکاوی"p⁴"از ماشین پیاده میشود، راه میرود و بعد از حدود پنج...

کنجکاوی"First part""کات"نفسش را خسته بیرون میدهد، به افراد م...

( گناهکار ) ۱۱۵ part شاید اگه صدای مزاحم مین سو بلند نمیشد ا...

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط