part1 ازدواج اجباری
part1 ازدواج اجباری
(سلام من کیم ات هستمو تو یدونه از کافه های سئول کار میکنم)
(از زبان ات)
پاشدم دیدم ساعت 9:30 دقیقه صبحه وایی اگ دیرتر پا میشدم ممکن بود دیر کنم رفتم کافه و یه مردی(مرد بابا تهیونگ بود) رو دیدم رفتم پیشش تا ببینم چی میخوره
ات: آقا چی میل دارین؟!
بابا تهیونگ: لطفن یه قهوه بیارین
ات: چشم
(از زبان بابای تهیونگ)
واووو چ دختری حتمن باید زن تهیونگ بشه یجورایی زن تهیونگ میکنمش
ات قهوه رو آورد
بابا تهیونگ: دستتون درد نکنه
ات: خواهش میکنم
بابا تهیونگ قهوه شو خورد و رفت
(از زبان ات)
خب ساعت کاری منم تمام شد باید برم خونه
ات رفت خونه و خوابید
(پرش زمانی به صبح)
(از زبان ات)
پاشدم رفتم کافه دیدم همون مرد اومده با یه پسر فک کنم پسرش بود رفتم پیشش گفتم چی میل دارین؟!
بابا تهیونگ: کاپوچینو
ات: شما چی میل دارین؟!
تهیونگ: قهوه
ات: باشه الان میارم
ات کاپوچینو و قهوه رو برد
بابا تهیونگ: تهیونگ
تهیونگ: بله بابا
بابا تهیونگ: این دختررو دوس داری میخای زنت بشه؟!
تهیونگ: اومممم ارهه
بابا تهیونگ پس دستور میدم بدزدنش
(خب یذره از خانواده تهیونگ بگم ک خانواده تهیونگ خیلی پولدار هستن و تو یدونه کاخ بزرگ و زیبا زندگی میکنن)
بابا تهیونگ: بادیگارد ها
بادیگارد ها: چشم قربان
ات رو دزدیدن و ات ک بهوش اومد دید تو یه کاخ بزرگ هس
ات: اینجا کجاست ولم کنینننن(با داد)
تهیونگ: داد نزن بیبی ط از الان به بعد برا منی
ات: چی میگی خفه شوووو
تهیونگ: همین ک گفتم
تهیونگ: قوانین من برا ط
۱: بدون اجازه من بیرون نمیری
۲: وقتی جایی خواستی بری باهات میام یا باهات بادیگارد میفرستم
۳: دیگه هیچوقت تو اون کافه ای ک کار میکردی نمیری
ات: چی میگییی ولم کنننننن
تهیونگ: همین ک هست
روز عروسی ات و تهیونگ میرسه ات با یه لباس جذاب و با شکوه میاد تو تالار و تهیونگ وفتی ات رو میبینه چشاش برق میزنه
تهیونگ ات رو میبوسه و عروسی تمام میشه میان خونه
شرط برای پارت ۲: کامنت ۲۰
دوستون دارم فرزندانم
(سلام من کیم ات هستمو تو یدونه از کافه های سئول کار میکنم)
(از زبان ات)
پاشدم دیدم ساعت 9:30 دقیقه صبحه وایی اگ دیرتر پا میشدم ممکن بود دیر کنم رفتم کافه و یه مردی(مرد بابا تهیونگ بود) رو دیدم رفتم پیشش تا ببینم چی میخوره
ات: آقا چی میل دارین؟!
بابا تهیونگ: لطفن یه قهوه بیارین
ات: چشم
(از زبان بابای تهیونگ)
واووو چ دختری حتمن باید زن تهیونگ بشه یجورایی زن تهیونگ میکنمش
ات قهوه رو آورد
بابا تهیونگ: دستتون درد نکنه
ات: خواهش میکنم
بابا تهیونگ قهوه شو خورد و رفت
(از زبان ات)
خب ساعت کاری منم تمام شد باید برم خونه
ات رفت خونه و خوابید
(پرش زمانی به صبح)
(از زبان ات)
پاشدم رفتم کافه دیدم همون مرد اومده با یه پسر فک کنم پسرش بود رفتم پیشش گفتم چی میل دارین؟!
بابا تهیونگ: کاپوچینو
ات: شما چی میل دارین؟!
تهیونگ: قهوه
ات: باشه الان میارم
ات کاپوچینو و قهوه رو برد
بابا تهیونگ: تهیونگ
تهیونگ: بله بابا
بابا تهیونگ: این دختررو دوس داری میخای زنت بشه؟!
تهیونگ: اومممم ارهه
بابا تهیونگ پس دستور میدم بدزدنش
(خب یذره از خانواده تهیونگ بگم ک خانواده تهیونگ خیلی پولدار هستن و تو یدونه کاخ بزرگ و زیبا زندگی میکنن)
بابا تهیونگ: بادیگارد ها
بادیگارد ها: چشم قربان
ات رو دزدیدن و ات ک بهوش اومد دید تو یه کاخ بزرگ هس
ات: اینجا کجاست ولم کنینننن(با داد)
تهیونگ: داد نزن بیبی ط از الان به بعد برا منی
ات: چی میگی خفه شوووو
تهیونگ: همین ک گفتم
تهیونگ: قوانین من برا ط
۱: بدون اجازه من بیرون نمیری
۲: وقتی جایی خواستی بری باهات میام یا باهات بادیگارد میفرستم
۳: دیگه هیچوقت تو اون کافه ای ک کار میکردی نمیری
ات: چی میگییی ولم کنننننن
تهیونگ: همین ک هست
روز عروسی ات و تهیونگ میرسه ات با یه لباس جذاب و با شکوه میاد تو تالار و تهیونگ وفتی ات رو میبینه چشاش برق میزنه
تهیونگ ات رو میبوسه و عروسی تمام میشه میان خونه
شرط برای پارت ۲: کامنت ۲۰
دوستون دارم فرزندانم
۱۴.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.