❤️😃نفرت عشق❤️😃
❤️😃نفرت عشق❤️😃
😄🧡پارت32🧡😄
💛😁رمان💛😁
🍍🍉🍎💙🙂
#نیکا😅💚
مهدیس: ناموصن انگار نیستن😐
مهرااب : چه کنیم?
متین:عرررر من یک فکری دارم😐😂💔
نیکا: چه فکری?😐💔
متین: یک نقشه یی که حسابی حالشونو جا بیاره😂💔
#ارسلان
با دیانا رفتیم جلوی در که ازتوی در صداهایی میومد
دیانا: ارسیییییی😰
ارسلان: جان ارسیییییی😐💔 چرا رنگت پرید?😐💔
دیانا: تو خونه کیه داره صدا میاد ها😐
ارسلان: نترس تو بیا باهم بریم تو هیچی نمیشه
دست دیانا رو گرفتم رفتیم تو
دیانا یک جیغی بلندی کشیددد
دیانا: ار...س....ل...ا...ن
ارسلان :ه....ا
دوتامون ترسیده بودیم
وایی خون ریخته بود تو خـونه چند تا رد پا
دیانا : اینا خون ه😭💔
ارسلان :ن....م...د...و...ن..م
#نیکا
با چندتا رنگ قرمز رو سرامیک ها رنگ ریخته بودیم پاهامونو گذاشته بودیم روشون
ماهم بدو بدو رفتیم اتاق خواب قایم شدیم
پانیذ: بهتر نیست بریم اینا الان سکته میکنن😐😂😂💔
اتوسا: فقط قیافیه ارسلانووو😂💔
امیرانکا: نه یکم دیگ وایستید😐😂😂فقط قیافه هاشونوو💔😂
ممد: گناه دارن😂💔
عسل: ما گناه نداشتیم اون همه وقت منتظر این شلمغزا بودیم😐😂💔
فرزاد: عررر جان من نگاشون کنین😂🧡😂💔
رومینا: رنگشون پرید😐🧡💔😂
نیکا: اذیت نکنید بریم دیگ اینا الان از ترس سکته میکنن میفتن رو دستمون ها😐😂💔💔💔
مهدیس: نه تورو خدامیخام تهشو ببینم😂😂💔
#ارسلان
یهو دیانا از هوش رفت
#نیکا
مهراب: دیانا از هوش رف😐🧡😂
متین: نخند بیاین بریم دیگه مسخره بازی بسته
اومدیم به سرعت به سمت دیانا
ارسلان: دیانااااااا تو رو خدا پاشوووو ، شما از کجا اومدین ، اصن چطوری اومدین تو، عهههه حتما اینم کار شما بوده😠💔
نیکا: دودقه خفه شو الان دیانا از هوش رفته بعد جواب سوالاتونو میدیم😐💔لعورضا برو یک لیوان اب بیار،
لعورضا رف یک لیوان اب اورد
نیکا چند قطره رو صورت دیانا ریخت بهوش نیومد
پانیذ لیوانو ازدستم چنگ زد همشو ریخت رو دیانا ،دیانا بهوش اومد
بقیه بچه ها:😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂💔
اتوسا: فقط قیافیه ارسلان دیدنی بود😐😂😂😂💔
اردیا:💔😡نخندین
ادامح دارد...😌😂💔
😄🧡پارت32🧡😄
💛😁رمان💛😁
🍍🍉🍎💙🙂
#نیکا😅💚
مهدیس: ناموصن انگار نیستن😐
مهرااب : چه کنیم?
متین:عرررر من یک فکری دارم😐😂💔
نیکا: چه فکری?😐💔
متین: یک نقشه یی که حسابی حالشونو جا بیاره😂💔
#ارسلان
با دیانا رفتیم جلوی در که ازتوی در صداهایی میومد
دیانا: ارسیییییی😰
ارسلان: جان ارسیییییی😐💔 چرا رنگت پرید?😐💔
دیانا: تو خونه کیه داره صدا میاد ها😐
ارسلان: نترس تو بیا باهم بریم تو هیچی نمیشه
دست دیانا رو گرفتم رفتیم تو
دیانا یک جیغی بلندی کشیددد
دیانا: ار...س....ل...ا...ن
ارسلان :ه....ا
دوتامون ترسیده بودیم
وایی خون ریخته بود تو خـونه چند تا رد پا
دیانا : اینا خون ه😭💔
ارسلان :ن....م...د...و...ن..م
#نیکا
با چندتا رنگ قرمز رو سرامیک ها رنگ ریخته بودیم پاهامونو گذاشته بودیم روشون
ماهم بدو بدو رفتیم اتاق خواب قایم شدیم
پانیذ: بهتر نیست بریم اینا الان سکته میکنن😐😂😂💔
اتوسا: فقط قیافیه ارسلانووو😂💔
امیرانکا: نه یکم دیگ وایستید😐😂😂فقط قیافه هاشونوو💔😂
ممد: گناه دارن😂💔
عسل: ما گناه نداشتیم اون همه وقت منتظر این شلمغزا بودیم😐😂💔
فرزاد: عررر جان من نگاشون کنین😂🧡😂💔
رومینا: رنگشون پرید😐🧡💔😂
نیکا: اذیت نکنید بریم دیگ اینا الان از ترس سکته میکنن میفتن رو دستمون ها😐😂💔💔💔
مهدیس: نه تورو خدامیخام تهشو ببینم😂😂💔
#ارسلان
یهو دیانا از هوش رفت
#نیکا
مهراب: دیانا از هوش رف😐🧡😂
متین: نخند بیاین بریم دیگه مسخره بازی بسته
اومدیم به سرعت به سمت دیانا
ارسلان: دیانااااااا تو رو خدا پاشوووو ، شما از کجا اومدین ، اصن چطوری اومدین تو، عهههه حتما اینم کار شما بوده😠💔
نیکا: دودقه خفه شو الان دیانا از هوش رفته بعد جواب سوالاتونو میدیم😐💔لعورضا برو یک لیوان اب بیار،
لعورضا رف یک لیوان اب اورد
نیکا چند قطره رو صورت دیانا ریخت بهوش نیومد
پانیذ لیوانو ازدستم چنگ زد همشو ریخت رو دیانا ،دیانا بهوش اومد
بقیه بچه ها:😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂💔
اتوسا: فقط قیافیه ارسلان دیدنی بود😐😂😂😂💔
اردیا:💔😡نخندین
ادامح دارد...😌😂💔
۱۶.۰k
۰۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.