🤍🥺رمان نفرت عشق🥺🤍
🤍🥺رمان نفرت عشق🥺🤍
❤️😄پارت 31😄❤️
🧡😃رمان 😃🧡
#نیکا
مهدیس:چرا انقدر دیر کردن اینااا💔🙄
محراب:راست میگه دیگ یک ساعته مارو اینجا کاشته💔😤
نیکا: نمد 😐💔
متین: خو بهش زنگ بزنیم ببینـیم کجاعن🧐
لعورضا:مح زنگ میزنم
لعورضا: زنگ زد ب ارسلان
پانیذ: چی شد پس جواب نداد
لعورضا: خاموشه
اتوسا: به دیانا زنگ بزن
لعورضا: اوکی
امیرانکا: چی شد??
لعورضا: گوشی دیانا هم خاموشه
ممد: چیکار کنیم??
عسل: نمد
فرزاد: من یک فکری دارم
رومینا: چه فکری?
فرزاد: بریم خونشون اونطوری هممون پیش همیم
مهدیس: راست میگه ها
مهراب: پس همگی اماده شیم بریم
متین: مهراب چیزی زدی?😐🧡💔😂
مهراب: چطور😐💔
متین: الان ماهمه اماده ایم یعنی چی برید اماده شید😐💔😂
بقیه بچهه ها:😂😂😂😂😂💔
مهراب?+:😐😂💔
نیکا: بریم دیگه
بچه ها : بریم
بعد 10 مین رسیدیم خونه ارسلان
رفتیم پشت در خونه ارسلان و زنگ خونه رو زدیم
کسی جواب نداد
دوباره زنگ خونه رو زدیم بازم کسی جواب نداد
لعورضا: شاید خونه نیستن
پانیذ: کجاعن یعنی?
اتوسا: نمد
امیرانکا: من کلید خونه ارسلان دارم
ممد: حله دیگه وا کن بریم تو
عسل: زشت نیست بدون اجازه بریم?
فرزاد: نه بابا ارسلان اینجور ادمی نیست میریم خونشون منتظر میشنیم ک بیاین
رومینا: راست میگه دیگ
امیرانکا: حله
امیر درو باز کرد همه رفتیم تو خونه
مهدیس: نه ناموصن واقعا انگار کسی خونه نیست
مهراب:,,,,,,,,,,,,,
ادامه دارد....🙂🤍
پارت بعد به شدت هیجانی وطنز😁💚
لایک کنید گونا دالم😔🖤
حمایت😄💔
کامت بزارید...😄💞
❤️😄پارت 31😄❤️
🧡😃رمان 😃🧡
#نیکا
مهدیس:چرا انقدر دیر کردن اینااا💔🙄
محراب:راست میگه دیگ یک ساعته مارو اینجا کاشته💔😤
نیکا: نمد 😐💔
متین: خو بهش زنگ بزنیم ببینـیم کجاعن🧐
لعورضا:مح زنگ میزنم
لعورضا: زنگ زد ب ارسلان
پانیذ: چی شد پس جواب نداد
لعورضا: خاموشه
اتوسا: به دیانا زنگ بزن
لعورضا: اوکی
امیرانکا: چی شد??
لعورضا: گوشی دیانا هم خاموشه
ممد: چیکار کنیم??
عسل: نمد
فرزاد: من یک فکری دارم
رومینا: چه فکری?
فرزاد: بریم خونشون اونطوری هممون پیش همیم
مهدیس: راست میگه ها
مهراب: پس همگی اماده شیم بریم
متین: مهراب چیزی زدی?😐🧡💔😂
مهراب: چطور😐💔
متین: الان ماهمه اماده ایم یعنی چی برید اماده شید😐💔😂
بقیه بچهه ها:😂😂😂😂😂💔
مهراب?+:😐😂💔
نیکا: بریم دیگه
بچه ها : بریم
بعد 10 مین رسیدیم خونه ارسلان
رفتیم پشت در خونه ارسلان و زنگ خونه رو زدیم
کسی جواب نداد
دوباره زنگ خونه رو زدیم بازم کسی جواب نداد
لعورضا: شاید خونه نیستن
پانیذ: کجاعن یعنی?
اتوسا: نمد
امیرانکا: من کلید خونه ارسلان دارم
ممد: حله دیگه وا کن بریم تو
عسل: زشت نیست بدون اجازه بریم?
فرزاد: نه بابا ارسلان اینجور ادمی نیست میریم خونشون منتظر میشنیم ک بیاین
رومینا: راست میگه دیگ
امیرانکا: حله
امیر درو باز کرد همه رفتیم تو خونه
مهدیس: نه ناموصن واقعا انگار کسی خونه نیست
مهراب:,,,,,,,,,,,,,
ادامه دارد....🙂🤍
پارت بعد به شدت هیجانی وطنز😁💚
لایک کنید گونا دالم😔🖤
حمایت😄💔
کامت بزارید...😄💞
۲۰.۸k
۰۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.