ظهور ازدواج

) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩
(♡)پارت ۲۹۳ (⁠♡)


غیض گفتم خيلي ! و کج نگاش کردم. لبخند عميقي رو لبش اومد و اروم گفت:میدونم.. اسانسور تو پارکینگ وایستاد و همون لحظه یه مرد در رو باز کرد. نگاهي متعجب به جیمین و دستش دور شکمم انداخت و تند گفت: سلام اقاي مهندس خجالت کشیدم. انگار مچمون رو در حال اعمال خاك : برسري گرفته بودن هرچند از این عرضه ها نداریم جیمین صاف شد و دستشو شل کرد و گفت:سلام.. و هدایتم کرد جلو که برم بیرون و پشتم اومد. با ذوق گفتم:من رانندگي کنم؟ و خواستم سوییچ رو از دستش بکشم که کنار کشیدش و گفت نه.. زمین لیزه... خطرناکه.... کنار هم تو ماشین نشستیم و راه افتاد. با ذوق و شوق به اطراف و برف نگاه میکردم. جیمین : اووووه..این همه علاقه به برف هم دیگه طبيعي نيستاا.عين دختر بچه هاي مدرسه شدي..
دختر بچه هاي مدرسه اي شدي.. لبخند عميقي زدم که به خنده تبدیل شد و گفتم:از بچگي عاشق فصل پاییز و زمستون و برف و بارون بودم. اصلا ببین چه قشنگه... و تند گفتم يه جاي خوب وایستا باشه؟ جیمز-باشه.. كمي جلو رفت و یه جاي خلوت و بکر وایستاد. اخ. برفاش دست نخورده بود. با اشتیاق پریدم پایین و با لذت به برف دست زدم و ..گفتم اخ خوبه. جیمین عین باباها گفت: دستات یخ میزنه... با شوق گفتم خب یخ بزنه..خیلیم خوبه.. و تند گفتم میخوام آدم برفی درست کنم... خندید و دست به سینه نگام کرد. تند شروع کردم به گوله کردن برف و چرخوندنش رو زمین تا بزرگتر شه.. دستم از سرما سرخ شده بود و میسوخت.. بردم جلوی دهنم و هايي بهشون کردم و باز به کارم مشغول شدم.
جیمین : جايي نرو..همینجا باش زود میام. متعجب بهش نگاه کردم. دست تو جیب و پیاده دور شد. کجا میره؟ از زاویه دیدم خارج شد. شونه بالا انداختم و به کارم ادامه دادم که صداي مردي پشتم اومد میخوای ادم برفی درست کني؟ تند نگاش کردم. یه مرد مو هويجي قد بلند. اخم باريکي کردم و تند بلند شدم که گفت:كمك ميخواي؟ کلافه و معذب بازوهامو بغل کردم و گفتم نه.. و رفتم سمت ماشین
اصلا دوست نداشتم جیمین یهو سر برسه و ببینتش و فکر و خیال الكي بكنه و خودمم اصلا راحت نبودم مضطرب به پشتم نگاه کردم دیدم داره میره. پوووف.. به ماشین جیمین تکیه دادم و به اطراف نگاه کردم. به ادم برفي نصفه ام لبخند زدم. یه دفعه یه چیزی کشیده شد رو سرم و صداي گرم جیمین چیه؟ چرا دیگه برف بازي نميکني؟ تند و متعجب کلاه بافتني رو نگاش کردم. یه کلاه بافتني قرمز خوشگل.. اين براي..منه؟ متعجب
دیدگاه ها (۳)

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۹۴ (⁠♡) گفتم از کجا آوردیش؟ که...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۹۵ (⁠♡) نکن...سرده. تو رو خداا...

) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۹۲ (⁠♡). یهو یاد برف افتادم و ه...

ادامه جیمین : -مخصوصاً روزاي تعطيل.. گنگ سر تکون دادم و گفتم...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۰ فصل ۳ ):کفشام؟ لبخند عميقي زد که هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط