امشب میخوام زیاد رمان بزارم البته اگه ویسگون یاری کنه:))
امشب میخوام زیاد رمان بزارم البته اگه ویسگون یاری کنه:))
و نظرهم میخوام اونم زیاااااد
♣ستارگان عاشق♣
پارت➒➍
✫یونا✫
تو حیاط مدرسه قدم میزدم. رفتم اونجایی که بک منو بغل کرد.خیلی جالب بود.همونجا واستاده بود.برگشتو بهم نگاه کرد.رومو برگردوندم.&ایم یونا
بهش نگاه کردم،_هوم؟ اومد جلوم واستاد&قضیه ی اونشبو فراموش کن،خواهش میکنم
_هه چطور از من میخوای وقتی خودت نمیتونی.&من اونشب مشروب خورده بودم شرمنده م که بغلت کردم. _به قیافت نمیخورد.دوست ندارم اذیتت کنم ولی ته یون...تورو فراموش کرده&یو..._پس....خودتو الکی زجر نده&این به خودم مربوطه،زندگیه منه،به تو هیچ ربطی....نداره_آره درست میگی ولی عشقای یه طرفه آزارم میده...البته معنی اصلیش آویزون شدنه.
رومو برگردوندم و اومدم برم که با صدای ضعیفی گفت:ته یون....حتی یکذره هم به فکر من نیس؟
_نه
رفتم سمت کلاس و در کلاسو با عصبانیت باز کردم.سویونگ تو فکر بود،حوصله سوال پیچ کردنو نداشتم.به صندلیه خالی ته یون نگاه کردم.بک اومد کلاس،چانیول پرید رفت طرفش،لبخند زدو چانو بغل کرد.چه قشنگ غماشو پنهان میکنه.
سویونگ:بکو قورت دادی. بهش نگاه کردم._دیشب با چانیول خوش گذشت؟
$بدترین شب عمرم بود_مگه باهات کاری کرد$نههههه_چه قرمز شدی نکنه کاری بات کرده؟ زدم زیر خنده.محکم زد به بازوم'$بی مزه
_خوب چرا انقد تو فکری؟من و تو که رازامونو بهم میگفتیم
$بیخیال. _چراااااا بگو دیگهههههه $یونا بس کن
چان و بک دوتاشون داشتن نگامون میکردن.چان پوزخند زدو درگوش بک یه چی گفت.
_پس حتما شما دوتا دیشب... جلوی دهنمو گرفت$باشه باشه به من گفت
_چی؟ قیافه ش خیلی بامزه شده بود لپاش قرمز شد.ـسویونگگگ $من همسر آیندشم. صورتشو بین دستاش قایم کرد.بچه ذوق زده شده بود._جدی؟
$اوهوووم _بعد این جمله کاری بات نکرد؟ $منظورت چیه؟ یعنی کتکم زد؟
_آخه عقل کل مردم بعد اعتراف عاشقونشو ن طرفو میزنن؟ $پس چی؟ _بوسیدتت؟بغلت کرد یا... محکم زد تو بازم$منحرف بی ادب من فرار کردم_چییییی؟ $راستش نمیدونم چرا عین خلا فرار کردم تازه وقتی اومد دنبالم دنگ خوردم زمین.داشتم از خنده منفجر میشدم دیگه ترکیدم.چپ چپ نگام کرد_تو دیوونه ای. در کلاس باز شد کل پسرای اکسو ریختن جلو در جز کریس و لی.لی خواب بود.کریسم زحمت تکون دادن به خودش نمیداد.دی او لوهان و سوهو،بودن.بکی عصبانی رفت سمت دی او.بقیه هم اون دوتارو گذاشتن به حال خودشون.تند تند از سوهو سوال میپرسیدن.
$چیشده؟ _نمیدونم$آهان هیومینو پیدا کردن. _واقعا؟ $اوهوم الان بیمارستانه.
✽هیومین✽
چشامو آروم باز کردم.بازم بیمارستان.آخه چرا؟
اتفاقای دیشبو مرور کردم.با چشمم دنبال سهون گشتم.پرستاره سرمو از دستم جدا کرد*بلاخره بهوش اومدی._من که چیزیم نشده چرا پس اینجام؟ *دوروز غذا نخورده بودی.یکم از لحاظ روانی داغون بودی و از حال رفتی.هیچ مشکلی نداری میتونی مرخص بشی_من هیچ همراهی ندارم؟ *چرا همه ریخته بودن اینجا ۴ تا از پسرای اکسو اینجا بودن.الان ۳ تاشون رفتن.پدرو مادرتم اومدن.ته یونم اینجاس_خوب همه رو میشناسی.خندید*آره،سهون میخواست ببینتت بیاد؟ _آره ممنون
موهامو یکم مرتب کردم. سریع اومد تو.
&هیومین بهوش اومدی؟حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟
لبخند زدم_خوبم.خیلی خوبم چطوری پیدام کردی؟
نشست رو صندلی کنار تختمو دستمو گرفت.&اگه جسیکا نمیگفت نمیتونستم پیدات کنم شاید خیلی دیر میرسیدم.خیلی دیر._جسیکا؟ &هوم اگه تصادف نمیکرد زودتر پیدات میکردم._تصادف کرده؟ &خواهرش کمکمون کرد،تو همین بیمارستان بستریه.
_اون از کجا میدونست؟ &پیداشدن شی وون همش تقصیر اون بود......اون به من علاقه داشتو.....به تو حسودی میکرد به خاطر همین به پدرت گفت که صلاح نیس من و تو باهم باشیم...اون عذاب وجدان داشتو همه چیو ب من گفت.دزدیدن تو هم نقشه اون بود.
_باورم نمیشه.سهون من من
&چیشده؟
_من باید با شی وون ازدواج کنم
&چرا؟
صورتمو بین دستام قایم کردم اشکام تو چشمام جمع شدن.
با صدای لرزون گفتم:من تعهد دادم عهد بستم.....من ....نمیتونم زیر عهد بزنم چون من پای اون تعهد امضاء کردم.یکی از شرطاش ازدواج با اون آدمه
&چییی؟
_اون دست بابامه من چیکار کنم؟
#loverstars
و نظرهم میخوام اونم زیاااااد
♣ستارگان عاشق♣
پارت➒➍
✫یونا✫
تو حیاط مدرسه قدم میزدم. رفتم اونجایی که بک منو بغل کرد.خیلی جالب بود.همونجا واستاده بود.برگشتو بهم نگاه کرد.رومو برگردوندم.&ایم یونا
بهش نگاه کردم،_هوم؟ اومد جلوم واستاد&قضیه ی اونشبو فراموش کن،خواهش میکنم
_هه چطور از من میخوای وقتی خودت نمیتونی.&من اونشب مشروب خورده بودم شرمنده م که بغلت کردم. _به قیافت نمیخورد.دوست ندارم اذیتت کنم ولی ته یون...تورو فراموش کرده&یو..._پس....خودتو الکی زجر نده&این به خودم مربوطه،زندگیه منه،به تو هیچ ربطی....نداره_آره درست میگی ولی عشقای یه طرفه آزارم میده...البته معنی اصلیش آویزون شدنه.
رومو برگردوندم و اومدم برم که با صدای ضعیفی گفت:ته یون....حتی یکذره هم به فکر من نیس؟
_نه
رفتم سمت کلاس و در کلاسو با عصبانیت باز کردم.سویونگ تو فکر بود،حوصله سوال پیچ کردنو نداشتم.به صندلیه خالی ته یون نگاه کردم.بک اومد کلاس،چانیول پرید رفت طرفش،لبخند زدو چانو بغل کرد.چه قشنگ غماشو پنهان میکنه.
سویونگ:بکو قورت دادی. بهش نگاه کردم._دیشب با چانیول خوش گذشت؟
$بدترین شب عمرم بود_مگه باهات کاری کرد$نههههه_چه قرمز شدی نکنه کاری بات کرده؟ زدم زیر خنده.محکم زد به بازوم'$بی مزه
_خوب چرا انقد تو فکری؟من و تو که رازامونو بهم میگفتیم
$بیخیال. _چراااااا بگو دیگهههههه $یونا بس کن
چان و بک دوتاشون داشتن نگامون میکردن.چان پوزخند زدو درگوش بک یه چی گفت.
_پس حتما شما دوتا دیشب... جلوی دهنمو گرفت$باشه باشه به من گفت
_چی؟ قیافه ش خیلی بامزه شده بود لپاش قرمز شد.ـسویونگگگ $من همسر آیندشم. صورتشو بین دستاش قایم کرد.بچه ذوق زده شده بود._جدی؟
$اوهوووم _بعد این جمله کاری بات نکرد؟ $منظورت چیه؟ یعنی کتکم زد؟
_آخه عقل کل مردم بعد اعتراف عاشقونشو ن طرفو میزنن؟ $پس چی؟ _بوسیدتت؟بغلت کرد یا... محکم زد تو بازم$منحرف بی ادب من فرار کردم_چییییی؟ $راستش نمیدونم چرا عین خلا فرار کردم تازه وقتی اومد دنبالم دنگ خوردم زمین.داشتم از خنده منفجر میشدم دیگه ترکیدم.چپ چپ نگام کرد_تو دیوونه ای. در کلاس باز شد کل پسرای اکسو ریختن جلو در جز کریس و لی.لی خواب بود.کریسم زحمت تکون دادن به خودش نمیداد.دی او لوهان و سوهو،بودن.بکی عصبانی رفت سمت دی او.بقیه هم اون دوتارو گذاشتن به حال خودشون.تند تند از سوهو سوال میپرسیدن.
$چیشده؟ _نمیدونم$آهان هیومینو پیدا کردن. _واقعا؟ $اوهوم الان بیمارستانه.
✽هیومین✽
چشامو آروم باز کردم.بازم بیمارستان.آخه چرا؟
اتفاقای دیشبو مرور کردم.با چشمم دنبال سهون گشتم.پرستاره سرمو از دستم جدا کرد*بلاخره بهوش اومدی._من که چیزیم نشده چرا پس اینجام؟ *دوروز غذا نخورده بودی.یکم از لحاظ روانی داغون بودی و از حال رفتی.هیچ مشکلی نداری میتونی مرخص بشی_من هیچ همراهی ندارم؟ *چرا همه ریخته بودن اینجا ۴ تا از پسرای اکسو اینجا بودن.الان ۳ تاشون رفتن.پدرو مادرتم اومدن.ته یونم اینجاس_خوب همه رو میشناسی.خندید*آره،سهون میخواست ببینتت بیاد؟ _آره ممنون
موهامو یکم مرتب کردم. سریع اومد تو.
&هیومین بهوش اومدی؟حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟
لبخند زدم_خوبم.خیلی خوبم چطوری پیدام کردی؟
نشست رو صندلی کنار تختمو دستمو گرفت.&اگه جسیکا نمیگفت نمیتونستم پیدات کنم شاید خیلی دیر میرسیدم.خیلی دیر._جسیکا؟ &هوم اگه تصادف نمیکرد زودتر پیدات میکردم._تصادف کرده؟ &خواهرش کمکمون کرد،تو همین بیمارستان بستریه.
_اون از کجا میدونست؟ &پیداشدن شی وون همش تقصیر اون بود......اون به من علاقه داشتو.....به تو حسودی میکرد به خاطر همین به پدرت گفت که صلاح نیس من و تو باهم باشیم...اون عذاب وجدان داشتو همه چیو ب من گفت.دزدیدن تو هم نقشه اون بود.
_باورم نمیشه.سهون من من
&چیشده؟
_من باید با شی وون ازدواج کنم
&چرا؟
صورتمو بین دستام قایم کردم اشکام تو چشمام جمع شدن.
با صدای لرزون گفتم:من تعهد دادم عهد بستم.....من ....نمیتونم زیر عهد بزنم چون من پای اون تعهد امضاء کردم.یکی از شرطاش ازدواج با اون آدمه
&چییی؟
_اون دست بابامه من چیکار کنم؟
#loverstars
۵.۸k
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.