(بهم اعتمادکن)p 3۲
(بهماعتمادکن)p 3۲
ویو ات : در اتاق رو باز کردم و داخل شدم یه اتاق خیلی بزرگ با تم نسکافه ای و شیری اتاق خوبی بود دوسش داشتم اتاق من کنار اتاق جونگ کوک بود اما باید ۱۰ قدمی میرفتی تا به اتاقش برسی
وسایل هام رو چیدم و رفتم تا دوش بگیرم
توی حموم/
ویو ات : اگه کوک کنارم نباشه من از عهده خودمم بر نمیام هیچ وقت نتونستم بدون اون کاریو انجام بدم
واقعن بهش مدیونم......شاید از همه ی بدبختیام کوک تنها خوشبختیمه!
از حموم اومدم بیرون و یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین آجوما داشت سفره رو روی میز میچید رفتم و کمکش کردم
آجوما : نیازی نیست دخترم
ات : مشکلی نیست
آجوما : ..........با آقای جئون چه نسبتی داری ؟
دوست دخترشی؟
ات : *میخنده
عاه نهه ما فقط باهم دوستیم....... یه دوستیه خیلی طولانی
آجوما : اهان ........اگه میشه برو آقای جئون رو صدا بزن تا بیاد شام بخوریم
ات : اوم
ویو ات : رفتم کنار در اتاقش و در زدم چون میدونستم لباس نپوشیده نرفتم داخل
ات : کوک لباس پوشیدی؟
کوک : نه
ات : خو بپوش
کوک : ات حال ندارم
ات : میخایم شام بخوریم بیا دیگه
کوک : اوم برو الان میام
ات : باشه
بعد شام/
ویو ات رفتم تو اتاقم و درش رو بستم اما قفل نکردم
چون بهش اعتماد داشتم
*کوک در میزنه
ات : هوم؟
کوک :*میاد تو
درو قفل نمیکنی؟
ات : نه
کوک : آهان .....من رفتم
ات : شبت به خیر
ات : توهم همینجور
۲روز بعد/
ویو کوک : امروز پنجره خونش درست میشه و دیگه باید بره طبق حرفی که زده بودم
ولی......عایشششش دیگه نمیتونم هعی مزاحم ات میشن نکنه ازم بدزدنش؟ هوففف حتا دکترای اینجاهم مزاحمش میشننن بعضیاشون جلو چشام از ات درخاست دوستی میکنن
ته یانگ : به چی فک میکنی؟
کوک : به کمکت احتیاج دارم
ته یانگ : هستم =))
لایک و کامنت برام بذاریداا
پارتای قبل هم یادتون نره!💜💜
ویو ات : در اتاق رو باز کردم و داخل شدم یه اتاق خیلی بزرگ با تم نسکافه ای و شیری اتاق خوبی بود دوسش داشتم اتاق من کنار اتاق جونگ کوک بود اما باید ۱۰ قدمی میرفتی تا به اتاقش برسی
وسایل هام رو چیدم و رفتم تا دوش بگیرم
توی حموم/
ویو ات : اگه کوک کنارم نباشه من از عهده خودمم بر نمیام هیچ وقت نتونستم بدون اون کاریو انجام بدم
واقعن بهش مدیونم......شاید از همه ی بدبختیام کوک تنها خوشبختیمه!
از حموم اومدم بیرون و یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین آجوما داشت سفره رو روی میز میچید رفتم و کمکش کردم
آجوما : نیازی نیست دخترم
ات : مشکلی نیست
آجوما : ..........با آقای جئون چه نسبتی داری ؟
دوست دخترشی؟
ات : *میخنده
عاه نهه ما فقط باهم دوستیم....... یه دوستیه خیلی طولانی
آجوما : اهان ........اگه میشه برو آقای جئون رو صدا بزن تا بیاد شام بخوریم
ات : اوم
ویو ات : رفتم کنار در اتاقش و در زدم چون میدونستم لباس نپوشیده نرفتم داخل
ات : کوک لباس پوشیدی؟
کوک : نه
ات : خو بپوش
کوک : ات حال ندارم
ات : میخایم شام بخوریم بیا دیگه
کوک : اوم برو الان میام
ات : باشه
بعد شام/
ویو ات رفتم تو اتاقم و درش رو بستم اما قفل نکردم
چون بهش اعتماد داشتم
*کوک در میزنه
ات : هوم؟
کوک :*میاد تو
درو قفل نمیکنی؟
ات : نه
کوک : آهان .....من رفتم
ات : شبت به خیر
ات : توهم همینجور
۲روز بعد/
ویو کوک : امروز پنجره خونش درست میشه و دیگه باید بره طبق حرفی که زده بودم
ولی......عایشششش دیگه نمیتونم هعی مزاحم ات میشن نکنه ازم بدزدنش؟ هوففف حتا دکترای اینجاهم مزاحمش میشننن بعضیاشون جلو چشام از ات درخاست دوستی میکنن
ته یانگ : به چی فک میکنی؟
کوک : به کمکت احتیاج دارم
ته یانگ : هستم =))
لایک و کامنت برام بذاریداا
پارتای قبل هم یادتون نره!💜💜
۴۴.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.