p

p...55


لینگ هه..اگهاجازه بدین منم چندکلمه ای صحبت کنم

شیانگفی...بفرما

لینگ هه..راستش برادر من دلش از این موضوع سرد شده

شیانگفی..چه موضوعی
شوکای..چی داری میگی
لینگ هه..برادر لطفا دیگه مخفی کاری نکن

شیانگفی..میشه موضوعتو بگی

لینگ هه..اخه گفتنش یکم سخته

شوکای..لینگ هه چرا چرت پرت میگی
لینگ هه .. راستش برادر من قبلا دیشب عاشق ژان بود اما از دیشب تاحالا دلش سرد شده
ژان...یاااخداا این از کجا درومد

لینگ هه ..دیشب ژان به عمراهه معشوقشون داشتن تو باغ قدم میزدن

لیژان عصبانی شد و از جاش پرید گفت
لیژان..بهتره قبل از حرف زدنتون خوب فکر کنید بعد صحبت کنید

شیانگفی..بهتره حرف دهنتونو بفهمید مگر نه کلامون میره توهم
ملکه مالی شان که متوجه شد که ژان دیشب با ییبو بوده

لینگ هه..لطفا خونسرد باشین این موضوع رفتی به شاهدخت لیژان نداره درمورده ژان

شیانگفی..ژان شاهزاده سلیب اتش چیمیگه بگوکه دروغ میگه

لینگ هه..ژان لطفا راستشو بگو
ژان...خب.....خ...ببب...حرفاش راسته

همه تعجب کردن
لیژان..ژان میفهمی چی میگی

ملکه سلیب اتش...اها پس بگو چرا قبول نکردین مشکل از دختره شمابوده نه از پسره ما

ملکه مالی شان..اینکه ژان چجوریه به خودمون رفت داره من خودم بهترین تنبیو براش درنظرمیگیرم ولی شما حق دخالت ندارید

شیانگفی حالش بد شد و وانگ سری اوم. پیشش
وانگ...پدر حالتون خوبه
ملکه مالی شان...زودباشید طبیب خبرکنید
پادشاه بردن به اقامتگاهشون

لینگ هه..ببخشید من نمیخاستم اینطوری بشه
اما تو دلش میگفت...دقیقا همینو میخاستم

ملکه مالی شان..تودیگه ساکت شو

ملکه سلیب اتش..چرا به پسره من میگی ساکت باش حرفاییکه پسرم زد دختره خودتون تایید کرد

ژان..یکم دستو پاچه شده بود باخودش میگفت نباید حرفایه لینگ هه قبول میکردم

ملکه مالی شان..سربازا ژان ببرید به زندان

ژانو بردن و لیژان هم رفت دنبالش
شوکای اومد پیش ملکه مالی شان گفت

شوکای..اینکه من به ژان علاقه ای ندارم رفتی به کار دیشب ایشون نداره

ملکه...دیگه نمیخام چیزی بشنوم
همه رفتن و شوکای اومد پیش لینگ هه

شوکای..تو چیکار کردی هااا ببین چیکار کردی
لینگ هه..از خداتم باشه که دسته ژانو رو کردم مگر نه الان بزور زنت میکردنش

شوکای..چرا نگفتی لیژان هم معشوقه داره
لینگ هه..نمیخام رو اون خط بیوفته

شوکای..از اولم نباید میزاشتم میومدی به اینجا معلوم نیست تو اون سرت چی میگذره

لینگ هه..حالا که اومدم کار از کار گزشته
دیدگاه ها (۰)

p...56دینگ یوشی به شیلارو رسید و رفت پیش چن ژیوان یه ملاقات ...

p....57ژان تو زندان انداختن ژان ..لعنت بهتون درو باز کنید عو...

p...54روز بعد همه وزرای کشور به همراه مهمان های سلیب اتش همگ...

p....53شی چو اومد پیش ییبو ییبو..چی شد نامه دادی دستششی چو. ...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

p83تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط