رمانجونگکوکمافیا

#رمان_جونگکوک_مافیا2
part 3 F2


جونگکوک: یعنی چی که قبلا باهم رل بودن ها(با داد)
بادیگارد ارشد: ن... نمیدونم ارباب
جونگکوک: گمشو از جلوی چشام
همین ک بادیگارد ارشدم رفت هرچی تو اتاق بودو شکستم ک یهو دیدم دستم پر خون شده
ویو ا. ت
یهو حس بدی گرفتم ساعت ۱۲شب بود ک صدای در اتاق اومد دیدم جیمین اومد:
جیمین: چطوری پرنسس؟
ا. ت: به من نگو پرنسس
جیمین: پس صدات میکنم کیوت مثل قدیما
ا. ت: چی میگی جیمین منو تورو دوس ندارم ما مجبور بودیم باهم باشیم
جیمین: ولی من عاشقت شدم
ا. ت: الکی نگو چون منو تو تابحال رابطه 🔞 نداشتیم داری میگی ک نزدیک هم شیم وگرنه تو هیچ علاقه به من نداری..
جیمین: یاااا فکرمو میخونی ولی خب من دوست دارم
ا. ت: منم عر عر
جیمین: ا. ت من اولین دوس پسرتم و باید ما باهم رابطه داشته باشیم..
دیدم جیمین دارع این حرفو میزنه خاستم یکم حرصشو در بیارم گفتم:{ اوکی ولی من با جونگکوک رابطه داشتم اونم نه یک بار}
دیدم ک جیمین اومد جلوم گفت: مثلا چند بار با زور و اجبار یا به خواست خودت هوم هرچند معلومه بازور
تا جیمین روشو کرد اونور گفتم: به خاست خودم بوده
ک جیمین برگشت و گلومو گرفت و داشت خفم میکرد که یهو........

ادامه8لایک ❤️
فصل دوم 🙃
دیدگاه ها (۰)

#رمان_جونگکوک_مافیا2part 4 F2جیمین داشت خفم میکرد ک یهو دید...

#رمان_جونگکوک_مافیا2part 5 F2دیدم که جونگکوک اومد تو ولی اصل...

#رمان_جونگکوک_مافیا2part 2 F2ا. ت: تو فک میکنی من عاشقتم جیم...

#رمان_جونگکوک_مافیا2part 1 F2منو بردن تو ماشین و وقتی تو ماش...

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

پارت ۹ فیک مرز خون و عشق

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط