رمان جونگکوک مافیا2
#رمان_جونگکوک_مافیا2
part 4 F2
جیمین داشت خفم میکرد ک یهو دیدم یکی از بادیگاردای جونگ کوک اومد تو ولی گفت: اقای جیمین من بادیگارد جدید هستم اسمم دانی هس گفتن بیام خودمو معرفی کنم
جیمین: باشه برو بیرون (با عصبانیت)
بادیگارد رفت بیرون و جیمین گفت: ا. ت تو جرعت داری ی بار دیگه از اون پسر حرف بزن
ا. ت: یااا جیمین تو از جونگکوک میترسی هرچی باشه رئیسته(با حالت مسخره وار)
جیمین: هر هر خندیدم
جیمین از اتاق رفت بیرون و به یکنفر زنگ زد و گفت: هرچه سریعتر کاری کنین نفهمه ا. ت اینجاس و قطع کرد
ویو جونگکوک
(مکالمه دانی و جونگکوک)
جونگکوک: خب دانی ا. ت حالش خوبه؟
دانی: قربان جیمین داشت خانم ا. ت رو خفه میکرد تا منو دید ولش کرد
جونگکوک: مطمئنی. ؟
دانی: بله قربان ولی ا. ت خانم فهمید من بادیگارد شمام
جونگکوک: اها باشه اشکال ندارع
پایان مکالمه
بلاخره دارم میام پیشت خانم جئون
۲ روز بعد
ویو ا. ت
داشتم فیلم میدیدم ک یهو شیشه پنجره شکست و جیمین سریع اومد پیشم ودیدم که.............
ادامه ۸لایک❤️
فصل دوم 🙃
part 4 F2
جیمین داشت خفم میکرد ک یهو دیدم یکی از بادیگاردای جونگ کوک اومد تو ولی گفت: اقای جیمین من بادیگارد جدید هستم اسمم دانی هس گفتن بیام خودمو معرفی کنم
جیمین: باشه برو بیرون (با عصبانیت)
بادیگارد رفت بیرون و جیمین گفت: ا. ت تو جرعت داری ی بار دیگه از اون پسر حرف بزن
ا. ت: یااا جیمین تو از جونگکوک میترسی هرچی باشه رئیسته(با حالت مسخره وار)
جیمین: هر هر خندیدم
جیمین از اتاق رفت بیرون و به یکنفر زنگ زد و گفت: هرچه سریعتر کاری کنین نفهمه ا. ت اینجاس و قطع کرد
ویو جونگکوک
(مکالمه دانی و جونگکوک)
جونگکوک: خب دانی ا. ت حالش خوبه؟
دانی: قربان جیمین داشت خانم ا. ت رو خفه میکرد تا منو دید ولش کرد
جونگکوک: مطمئنی. ؟
دانی: بله قربان ولی ا. ت خانم فهمید من بادیگارد شمام
جونگکوک: اها باشه اشکال ندارع
پایان مکالمه
بلاخره دارم میام پیشت خانم جئون
۲ روز بعد
ویو ا. ت
داشتم فیلم میدیدم ک یهو شیشه پنجره شکست و جیمین سریع اومد پیشم ودیدم که.............
ادامه ۸لایک❤️
فصل دوم 🙃
۱۶.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.