رمان جونگکوک مافیا2
#رمان_جونگکوک_مافیا2
part 2 F2
ا. ت: تو فک میکنی من عاشقتم جیمین؟
جیمین: معلومه
ا. ت: شرمنده من دیوانه وار عاشق جونگکوکم
دیدم ک جیمین ی سیلی محکم زد بهم
پدر جونگکوک: چیکار میکنی؟
جیمین: به تو ربطی نداره اوکـــــــئ
۲ساعت بعد رسیدیم به یه خونه تو جنگل «««
منو بردن تو یکی از اتاقا دستو پامو ب یک صندلی بستن
ا. ت: جیمین دستمو باز کن
جیمین: تاوقتی اعتراف نکنی ک دوسم داری نمیشه
ا. ت: اوکی ولی هیچوقت این حرفو نمیشنوی ازم
جیمین: بزودی یادت میره
جیمین از اتاق رفت بیرون من تنها بودم ک زدم زیر گریه دلم واسه اخلاقای جونگکوک تنگ شده بود ک مثل فیلم هندیا اولین باری ک دیدمش یادم اومد تو پارتی..........(مرور خاطرات)
یهو دیدم صدای شلیک اصلحه اومد خیلی ترسیدم
یکی از بادیگارد ها اومد تو و گفت: گوشی رو بده
بهش گوشیمو دادم
و رفت
ویو جونگکوک «««
داشتم گریه میکردم ک بادیگارد ارشدم اومد و گفت:
ارباب پدرتون با یک مافیا ب اسم جیمین همکاری کرده تا خانم ا. ت رو ببره
جونگکوک: بکشیدشون
بادیگارد ارشد: قربان جیمین قبلا با خانم ا. ت رل بوده
جونگکوک: چ..... چی؟
ادامه۸لایک ❤️
فصل دوم 🙃
part 2 F2
ا. ت: تو فک میکنی من عاشقتم جیمین؟
جیمین: معلومه
ا. ت: شرمنده من دیوانه وار عاشق جونگکوکم
دیدم ک جیمین ی سیلی محکم زد بهم
پدر جونگکوک: چیکار میکنی؟
جیمین: به تو ربطی نداره اوکـــــــئ
۲ساعت بعد رسیدیم به یه خونه تو جنگل «««
منو بردن تو یکی از اتاقا دستو پامو ب یک صندلی بستن
ا. ت: جیمین دستمو باز کن
جیمین: تاوقتی اعتراف نکنی ک دوسم داری نمیشه
ا. ت: اوکی ولی هیچوقت این حرفو نمیشنوی ازم
جیمین: بزودی یادت میره
جیمین از اتاق رفت بیرون من تنها بودم ک زدم زیر گریه دلم واسه اخلاقای جونگکوک تنگ شده بود ک مثل فیلم هندیا اولین باری ک دیدمش یادم اومد تو پارتی..........(مرور خاطرات)
یهو دیدم صدای شلیک اصلحه اومد خیلی ترسیدم
یکی از بادیگارد ها اومد تو و گفت: گوشی رو بده
بهش گوشیمو دادم
و رفت
ویو جونگکوک «««
داشتم گریه میکردم ک بادیگارد ارشدم اومد و گفت:
ارباب پدرتون با یک مافیا ب اسم جیمین همکاری کرده تا خانم ا. ت رو ببره
جونگکوک: بکشیدشون
بادیگارد ارشد: قربان جیمین قبلا با خانم ا. ت رل بوده
جونگکوک: چ..... چی؟
ادامه۸لایک ❤️
فصل دوم 🙃
۱۲.۲k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.