رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۲۱۹
تا تو باشی یاد بگیری هرشب دلارا جونت تو بغلت نباشه!
یکم بعد دیدم شروین عصبی از خونه زد بیرون
منم رفتم کیک شکلاتی درست کنم حوصله م سر رفته بود اه چرا نمیگذره این روزا!
دو ساعت بعد بچه ها بیرون نشسته بودن حرف میزدن شروینم اومده بود با سینی کیک و چای رفتم پیششون !
شمیم: چی آوردی برامون؟!
رادوین: از اون کیک شکلاتیای معروف سرآشپز!
خندیدم و سینو گذاشتم رو میزی ک تو حیاط بود
کنار رادوین و شمیم نشستم و مشغول خوردن کیکم بودم
با حس کردن نگا کسی سرمو اوردم بالا ک با شروین چشم تو چشم شدم
بیخیال با بچه ها حرف میزدیم
شمیم: من امروز بدجور دلم مسافرت خواست ب ترانه عم گفتم، خب بریم زودتر دبی دیگه
شروین:پس نشستین برنامه ریزی کردین برا مسافرت!
شمیم: تو ک نمیبریمون!
شروین:صبر کن میریم خب!نهایتش یکی دوهفته زودتر اونم اگر بشه !
شمیم: باوشه
روشنک: ببینم شماها رفتین بیرون چیکار؟
شمیم:کلی خرید فقط! میخواستیم ناهار بخوریم بعد ترانه رو ببرم بگردونم مگه میذارید!
شروین پاشد بره
شیدا: کجا!؟
شروین: کار دارم یکمم خستم حالو حوصله ندارم
_زنگ بزن دلارا بیاد!
شروین عصبی نگام کرد شمیم و روشنک خندشون گرفته بود
شروین خواست چیزی بگه ولی سکوت کردو رفت
منم چند مین بعد بلند شدم رفتم تو اتاق
داشتم کفشامو درمیاوردم ک در باز شد
روشنک: ترانهههههه بچه مردم مرررد ک!
زد زیر خنده
_حقشه
روشنک: دختره ی دیوونه! جواب میده بنظرت؟
_می بینیم!
روشنک باز رفت بیرون ولو شدم رو تخت چقد مسخره میگذشت اینروزا همون زودتر بریم دبی تموم شه بره!.. شمیم صدام زد بازی کنیم گفتم تو برو من میام
گوشیمو برداشتم برم ک کسی از پشت بغلم کرد
تو اینه شروینو دیدم
با اخم نگاش میکردم
_چیه؟! دلارا جوابتو نداد؟!
گونمو بوسید : حسودیم بلدی! قهر میکنی! بد داری اذیت میکنی پرنسس
از بغلش اومدم بیرون
بی حرف رفتم پایین بعد یکم بازی کردن با دخترا خسته شدم
_من دلم الان خواب میخواد فقط عصرتون بخیر
کسل رفتم تو اتاق و خوابم برد!
ماهور
+شماها خسته نمیشید ن؟
شمیم:باختو قبول نمیکنن خب!
رادوین:هرکی باخته رو بندازید تو استخر خیلی منطقیه!
شمیم: ماهور اینو بگیر بنداز تو اب
+کی؟ شیدارو
شمیم: اره عشق عزیزت باخت بهم
شیدا داشت غرغر میکرد یهو بلندش کردم بردمش سمت استخر هم غر میزد هم منو میزد
+شیدا دستت سنگینه خداییش
شیدا: ماهور ولم کن!
بچه ها باهم میشمردن:
5...4...3...2...1
شیدا رو انداختم تو استخر ک جیغ زد
بچه ها باخنده اومدن سمتمون
شیدا: میکشمت ماهور! اینو بندازین تواب دیگ
قبل از هر واکنشی رادوین هلم داد تو اب
با عصبانیت بهش نگا میکردم ک همشون پریدن وسط استخر!
+شما همتون دیوونه اید!
شمیم: مسابقه!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عاشقانه #شیک #زیبا #جذاب #عشق #دخترونه
تا تو باشی یاد بگیری هرشب دلارا جونت تو بغلت نباشه!
یکم بعد دیدم شروین عصبی از خونه زد بیرون
منم رفتم کیک شکلاتی درست کنم حوصله م سر رفته بود اه چرا نمیگذره این روزا!
دو ساعت بعد بچه ها بیرون نشسته بودن حرف میزدن شروینم اومده بود با سینی کیک و چای رفتم پیششون !
شمیم: چی آوردی برامون؟!
رادوین: از اون کیک شکلاتیای معروف سرآشپز!
خندیدم و سینو گذاشتم رو میزی ک تو حیاط بود
کنار رادوین و شمیم نشستم و مشغول خوردن کیکم بودم
با حس کردن نگا کسی سرمو اوردم بالا ک با شروین چشم تو چشم شدم
بیخیال با بچه ها حرف میزدیم
شمیم: من امروز بدجور دلم مسافرت خواست ب ترانه عم گفتم، خب بریم زودتر دبی دیگه
شروین:پس نشستین برنامه ریزی کردین برا مسافرت!
شمیم: تو ک نمیبریمون!
شروین:صبر کن میریم خب!نهایتش یکی دوهفته زودتر اونم اگر بشه !
شمیم: باوشه
روشنک: ببینم شماها رفتین بیرون چیکار؟
شمیم:کلی خرید فقط! میخواستیم ناهار بخوریم بعد ترانه رو ببرم بگردونم مگه میذارید!
شروین پاشد بره
شیدا: کجا!؟
شروین: کار دارم یکمم خستم حالو حوصله ندارم
_زنگ بزن دلارا بیاد!
شروین عصبی نگام کرد شمیم و روشنک خندشون گرفته بود
شروین خواست چیزی بگه ولی سکوت کردو رفت
منم چند مین بعد بلند شدم رفتم تو اتاق
داشتم کفشامو درمیاوردم ک در باز شد
روشنک: ترانهههههه بچه مردم مرررد ک!
زد زیر خنده
_حقشه
روشنک: دختره ی دیوونه! جواب میده بنظرت؟
_می بینیم!
روشنک باز رفت بیرون ولو شدم رو تخت چقد مسخره میگذشت اینروزا همون زودتر بریم دبی تموم شه بره!.. شمیم صدام زد بازی کنیم گفتم تو برو من میام
گوشیمو برداشتم برم ک کسی از پشت بغلم کرد
تو اینه شروینو دیدم
با اخم نگاش میکردم
_چیه؟! دلارا جوابتو نداد؟!
گونمو بوسید : حسودیم بلدی! قهر میکنی! بد داری اذیت میکنی پرنسس
از بغلش اومدم بیرون
بی حرف رفتم پایین بعد یکم بازی کردن با دخترا خسته شدم
_من دلم الان خواب میخواد فقط عصرتون بخیر
کسل رفتم تو اتاق و خوابم برد!
ماهور
+شماها خسته نمیشید ن؟
شمیم:باختو قبول نمیکنن خب!
رادوین:هرکی باخته رو بندازید تو استخر خیلی منطقیه!
شمیم: ماهور اینو بگیر بنداز تو اب
+کی؟ شیدارو
شمیم: اره عشق عزیزت باخت بهم
شیدا داشت غرغر میکرد یهو بلندش کردم بردمش سمت استخر هم غر میزد هم منو میزد
+شیدا دستت سنگینه خداییش
شیدا: ماهور ولم کن!
بچه ها باهم میشمردن:
5...4...3...2...1
شیدا رو انداختم تو استخر ک جیغ زد
بچه ها باخنده اومدن سمتمون
شیدا: میکشمت ماهور! اینو بندازین تواب دیگ
قبل از هر واکنشی رادوین هلم داد تو اب
با عصبانیت بهش نگا میکردم ک همشون پریدن وسط استخر!
+شما همتون دیوونه اید!
شمیم: مسابقه!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عاشقانه #شیک #زیبا #جذاب #عشق #دخترونه
۲۰.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.