₽=⁴

ویو کوک
زنگ زدم به جک(دستیارش)
جک:بله قربان
کوک:جک سریع یک ادم پیدا کن
جک:چشم قربان.....اما بهش چی بگم
کوک:ببین قضیه ازین قراره که ادمی که خریدی با ماشین به جایی که من پیاده میرم میاد و با چندتا صحنه سازی به من میزنه و وقتی اینطوری شد منو به بیمارستان منتقل میکنن و به عنوان دوس دخترم یا همون جزوی از خوانوادم پلیس به لینا زنگ میزنه میگه که من تو بیمارستانم و وقتی لینا نگران میشه و میاد بیمارستان دکتر میبرش تو اتاقشو میگه وعضم وخیمه وقتی لینا میاد پیشم و درو باز میکنه سوپرایزش میکنمو خلاصه کیکو وسایل و ازین جور چرتو پرتا فهمیدی
جک:بله قربان حلش میکنم
کوک:خوبه
........
به همه بچه ها خبر دادم......وقت نقش بازی کردنه
به جک زنگ زدمو اون گفت همه چی رو ترتیب داده خب خب وقتشه
رفتم تو جاده ای که همه چی اونجا صحنه سازی میشد و شروع به راه رفتن کردم و دیدم ماشینی داره نزدیکم میشه
کوک:یسسسسس خودشه
قبل اینکه ماشین بیاد خودمو انداختم وماشینم قبل اینکه به من بخوره ایستاد
و........
ویو لینا
داشتم گریه میکردمو اعضاهم دلداریم میدادن که گوشیم زنگ خورد برش داشتم دیدم ناشناسه
لینا:این دیگه کیه
یونگی:خب جواب بده ببین کیه
نامجون:دم گوش جیمین گفتم:(ایول وقتش شد)
جیمین:اوهوم
لینا:تماسو وصل کردم و...

#وانشات
#فیک
#والپیپر
#بی_تی_اس
#فیلم
#فیکشن
#ایمجین
دیدگاه ها (۱۱)

₽=⁵

₽=³

...#وانشات#فیک#تک_پارتی#والپیپر

کیوت ولی خشن پارت ۲۸شب جفتتون تو اتاق کار جونگکوک نشسته بودی...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

{مافیای من}{پارت ۱۲}بینا : چی اومدم بهت سر بزنم خو÷ نمیخوام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط