تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من



تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم ...

مهدی_‌اخوان_‌ثالث

@Baharnarengpoem
دیدگاه ها (۳)

من در پناه شباز انتهای هر چه نسیم استمی وزممن در پناه شبدیوا...

طلوع گرم چشمانت،مرا صادق‌ترین صبح استاگر نه کار خورشیدِ جهان...

می‌برد مرا به هر سویی چون قاصدکی اسیر در چنگ باداز ان لحظه ک...

مرداد شد اما هوا رنگی، از سردمهریّ خزان داردآتش به جان و تن ...

اونجا که مهدی اخوان ثالث میگه:دردم این است که من بی‌ تو دگرا...

دختر سایه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط