پارت اولـ
پارت اولـ
بچها فعلا یه روز درمیون
میزارم شاید بعدش شرطی بشه
.................
خب من اتم دختر درون گرا و مهربون گاهی بازیگوش
و وحشی 😂💔
من گذشته سختی داشتم پدر و مادرمو تو سن 14 سالگی از دست دادم الان 16 سالمه مدرسه میرم و به خاطر مدرسه باید کار کنم واسه خرج و خورد و خوراک یه کار تو بار دارم و خب یه دوست خل و البته صمیمی
همکلاسیم هست و همیشه باهمیم و البته اونم تو محل کار من کار میکنه اونم خانوادشو از دست داده مثل من برا همین خوب درکم میکنه دیگه سرتونو درد نیارم
و خب بریم داستانمو بشنوید
خب صب با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم
رفتم دشویی و کارای لازمو انجام دادم
بعدش رفتم پایین و واسه خودم یه رامیون درست کردم
دلم واسه وقتایی که پیش خانوادم رامیون میخوردم تنگ شده بود
از افکارم اودم بیرون و یه دوش 10 مینی گرفتم
و خب حموم بیرون اومدم رفتم سمت میزم
و موهامو خشک کردم و یه تینت زدم و فرم مدرسمو پوشیدم
و از خونه خارج شدم گوشیمو تو کولم گذاشتم و دامنمو صاف کردم
موهام رو درست کردم یه اینه از کیفم در اومدم به چتری هام نگاه کردم به چشمای ریزم که شاید به خاطر گریها هروز ریز تر میشه
به مژه های کوچولوم نگاه کردم خب خندم گرفت
نمدونم چرا داشتم زیر لب میگفتم چون اسکولی که خدم از حرفم خندم گرفت
و خب از افکار چرتم بیرون اومدم و به سمت مدرسه حرکت کردم که تو راه یه خرو دیدم منظورم سانگ یوعه
رفتم دویدم چشماشو گرفتم که گف نکن اتتتت منم خندیدم گفت از کجا فهمیدی
خب بچها مکالمه سانگ یو و ات ات رو با _ و سانگیو رو با #
_از کجا فهمیدیییییی
#خب چه اسکولی دیگه میاد چشمای مردومو میگیره
درسته درون گرام ولی با سانگ یو چون دوستمه خیلی راحتم
_با خنده همین اسکولی که جلومه
#خنده باشو بریم مدرسه دیر شد
_یهو به خودم اومدم و دست سانگیورو گرفتم و دویدم سمت مدرسه
#چته دختر شوخی کردم اروم اروم
_عهههههههه
#خنده
اروم اروم به سمت مدرسه رفتیم که
یهو خانم چصه کلاسو دیدم اه حالم بهم خورد
منظرم لیا
سانگ یو با ارنجش بهم اشاره داد
و گفت
#ببین انگار باهات تو قیافست
_چون هست چقد چصه انگا ارث باباشو خوردم
#ولش بابا ک.... ص..... خ...... ل... ه
_اوکی بریم
وارد کلاس شدیم
سانگ یو همیشه پیش من مینشست
که یهو همون لیا گف خانم میشه پیش ات بشینم که معلم گف اوکی عزیزم
من گفتم نه خانم من پیش سانگیو میشینم که یهو
لیا نشست وسط کلاس گریه کرد
وایییی چه لوسهههه
خب منم ناچار گفتم باشه پیشش میشینم و سانگیو پیش یکی دیگه نشست
لیا بهم نزدیک شد و تو گوشم گف راستی زنگ بعد بیا پشت بوم باهات کار دارم
منم خیلی کنجکاو بودم گفتم اوکی
خب خب دو پارت امروز میزارم
و حب پایان پارت اول امید وارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعد
انیوووو
بچها فعلا یه روز درمیون
میزارم شاید بعدش شرطی بشه
.................
خب من اتم دختر درون گرا و مهربون گاهی بازیگوش
و وحشی 😂💔
من گذشته سختی داشتم پدر و مادرمو تو سن 14 سالگی از دست دادم الان 16 سالمه مدرسه میرم و به خاطر مدرسه باید کار کنم واسه خرج و خورد و خوراک یه کار تو بار دارم و خب یه دوست خل و البته صمیمی
همکلاسیم هست و همیشه باهمیم و البته اونم تو محل کار من کار میکنه اونم خانوادشو از دست داده مثل من برا همین خوب درکم میکنه دیگه سرتونو درد نیارم
و خب بریم داستانمو بشنوید
خب صب با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم
رفتم دشویی و کارای لازمو انجام دادم
بعدش رفتم پایین و واسه خودم یه رامیون درست کردم
دلم واسه وقتایی که پیش خانوادم رامیون میخوردم تنگ شده بود
از افکارم اودم بیرون و یه دوش 10 مینی گرفتم
و خب حموم بیرون اومدم رفتم سمت میزم
و موهامو خشک کردم و یه تینت زدم و فرم مدرسمو پوشیدم
و از خونه خارج شدم گوشیمو تو کولم گذاشتم و دامنمو صاف کردم
موهام رو درست کردم یه اینه از کیفم در اومدم به چتری هام نگاه کردم به چشمای ریزم که شاید به خاطر گریها هروز ریز تر میشه
به مژه های کوچولوم نگاه کردم خب خندم گرفت
نمدونم چرا داشتم زیر لب میگفتم چون اسکولی که خدم از حرفم خندم گرفت
و خب از افکار چرتم بیرون اومدم و به سمت مدرسه حرکت کردم که تو راه یه خرو دیدم منظورم سانگ یوعه
رفتم دویدم چشماشو گرفتم که گف نکن اتتتت منم خندیدم گفت از کجا فهمیدی
خب بچها مکالمه سانگ یو و ات ات رو با _ و سانگیو رو با #
_از کجا فهمیدیییییی
#خب چه اسکولی دیگه میاد چشمای مردومو میگیره
درسته درون گرام ولی با سانگ یو چون دوستمه خیلی راحتم
_با خنده همین اسکولی که جلومه
#خنده باشو بریم مدرسه دیر شد
_یهو به خودم اومدم و دست سانگیورو گرفتم و دویدم سمت مدرسه
#چته دختر شوخی کردم اروم اروم
_عهههههههه
#خنده
اروم اروم به سمت مدرسه رفتیم که
یهو خانم چصه کلاسو دیدم اه حالم بهم خورد
منظرم لیا
سانگ یو با ارنجش بهم اشاره داد
و گفت
#ببین انگار باهات تو قیافست
_چون هست چقد چصه انگا ارث باباشو خوردم
#ولش بابا ک.... ص..... خ...... ل... ه
_اوکی بریم
وارد کلاس شدیم
سانگ یو همیشه پیش من مینشست
که یهو همون لیا گف خانم میشه پیش ات بشینم که معلم گف اوکی عزیزم
من گفتم نه خانم من پیش سانگیو میشینم که یهو
لیا نشست وسط کلاس گریه کرد
وایییی چه لوسهههه
خب منم ناچار گفتم باشه پیشش میشینم و سانگیو پیش یکی دیگه نشست
لیا بهم نزدیک شد و تو گوشم گف راستی زنگ بعد بیا پشت بوم باهات کار دارم
منم خیلی کنجکاو بودم گفتم اوکی
خب خب دو پارت امروز میزارم
و حب پایان پارت اول امید وارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعد
انیوووو
۴.۷k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.