وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم

جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم

تا نجوشیم از این خُنب جهان برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم

سخن راست تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم

در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم

بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راه فنا، ریخته چون دانه شویم

گر چه سنگیم پی مُهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم

در رخ آینه عشق ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو پروانه شویم

ما چو افسانه دل بی‌سر و بی‌پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم

نی خمش کن که خموشانه بباید دادن
پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم
دیدگاه ها (۱)

#وکیل مدافع شیطان

میخواستم لب رو بگیرم ولی پا نداد!! بابا تو این جور جاها نبای...

سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت بازمرغ دلم ز سینه پریدن گرفت بازمرغ...

پوشیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط