رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۶۰
مدیر: وای ارباب سلام ارباب
ارسلان: سریع تکون دادم و سمت دیانا رفتم روی دوتا زانو هامگ نشستم دستمو گذاشتم رو کمرش و به خودم فشار دادم که آخ ریزی گفت دستی به صورته قرمزش کشیدم و گفتم چیشده قربونت برم
دیانا: ساناز مامان یه کی از بچه هایی بود که خودشو خیلی میگرفت و بچش و خیلی بالا میگرفت
ساناز: شما از از تیپ و شخصیتون معلومه که ادم عدالت طلبی هستید ولی الان از این دختره دفاع میکنید من این دختره ی بی همه کس و وسط همین روستا فلک میکنم
ارسلان: شما ها غلط میکنید دستتون به زن من بخوره دست تک تکون و میشکنم
دیانا: ساناز مامان نیلوفر بهتش برده بود آروم اشکام پایین اومدن
ارسلان: روی پام ایستادم و دیانا و کشیدم سمت خودم که در گوشم گفت
دیانا: منو اخراج میکنن
ارسلان: جهنم میبرمت تهران بهترین مدرسه ثبت نامت میکنم
دیانا: از مدرسه بیرون اومدیم کمی راه رفتیم که کمرم تیر کشید و یه لحظه ایستادم
پارت ۶۰
مدیر: وای ارباب سلام ارباب
ارسلان: سریع تکون دادم و سمت دیانا رفتم روی دوتا زانو هامگ نشستم دستمو گذاشتم رو کمرش و به خودم فشار دادم که آخ ریزی گفت دستی به صورته قرمزش کشیدم و گفتم چیشده قربونت برم
دیانا: ساناز مامان یه کی از بچه هایی بود که خودشو خیلی میگرفت و بچش و خیلی بالا میگرفت
ساناز: شما از از تیپ و شخصیتون معلومه که ادم عدالت طلبی هستید ولی الان از این دختره دفاع میکنید من این دختره ی بی همه کس و وسط همین روستا فلک میکنم
ارسلان: شما ها غلط میکنید دستتون به زن من بخوره دست تک تکون و میشکنم
دیانا: ساناز مامان نیلوفر بهتش برده بود آروم اشکام پایین اومدن
ارسلان: روی پام ایستادم و دیانا و کشیدم سمت خودم که در گوشم گفت
دیانا: منو اخراج میکنن
ارسلان: جهنم میبرمت تهران بهترین مدرسه ثبت نامت میکنم
دیانا: از مدرسه بیرون اومدیم کمی راه رفتیم که کمرم تیر کشید و یه لحظه ایستادم
- ۳.۶k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط