part:55
part:55
(علامت کوک +علامت ته _)
+مهمونی که نه یه دورهمی دوستانس
اومد جلو و دستشو گزاشت روز رون مو منو از رو زمین بلند کرد
+چیکار میکنی دیوونه الان میوفتم زمینننننن
_نترس عسلم مگه میشه من بزارم تو بیوفتی عاخه (باخنده )
اینو گفت و قلب منو از اینی کی بود بیقرار تر کرد....یه آدم چجوری میتونه حتی نفس کشیدنشم قلب یکی دیگه رو بلرزونه....الان میتونم قسم بخورم که یه بار دیگه عاشق شدم
+نمیای؟
_نه یه جایی کار دارم باید برم اگه بخوای تورو میزارم اونجا بعد خودم میرم
+اوکی پس منو بزار اونجا هروقت زنگ زدم بیا دنبالم
_میشه توهم نری؟
+چرا ؟
_آخه دوست ندارم کسی جز من تو رو بغل کنه اونجا هم که بری چون خیلی وقته همو ندیدید همو زیاد بغل میکنید
+نمیشه که به عشقم بهتره این دورهمی رو خراب نکنم
لبشو بوسیدم
+نگران نباش من خودم رعایت میکنم
_پسر خودمی دیگه
لباشو گذاشت رو لبامو (کیس 🤭)
رفتیم داخل و تهیونگ منو گذاشت زمین
_فقط زود حاظر شو باشه ؟
+اوکی
به گوون پیام دادم که فقط من میام و رفتم حاظر شدم یه شلوار گشااد مشکی
پوشیدم با یه تیشرت مشکی که جفتش از برند ck بود جفتشون رو تهیونگ واسم خریده بود
+خب بریم؟
_زیادی خوشتیپ نشدی ؟
+نه بابا بیا بریم دیره
_عاخه...
+ارباب بیا بریم دیگه
_بریم
تهیونگ منو گذاشت محل قرارمون و رفت
(دوستان از مهمونی چیزی نمیگم پس میریم سراغ برگشتشون به خونه 😅)
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت در که یهو پای من گیر کرد و افتادم و تهیونگ افتاد رو من اول تو شوک بودیم ولی بعد زدیم زیر خنده ..... بعد اینکه لباسامونو عوض کردیم اومدیم و نشستیم رو مبل
_جونکوکا
+عوم؟
_یه تصمیمی گرفتم
+چه تصمیمی؟
_بیا بریم یه کشور دیگه
+مثلا کجا ؟
_برین ایتالیا بعد اونجا ازدواج کنیم
+عاخه مادرت....
_جشن عروسی نمیگیریم فقط اسمامون بره تو شناسنامه هم کافیه قبول کن دیگهههه
+باشه من حرفی ندارم
_پس من واسه فردا شب بلیت میگریم
+به این زودی ؟
_هرچه زود تر بهتر
راوی : بعله این دو کفتر عاشق باهم رفتن ایتالیا و ازدواج کردن ....
میدونم خوب تمومش نکردم ولی خب مجبور بودم سریع تمومش کنم 🥲
تو پارت بعدی یعنی پارت آخر بقیه قضایا رو توضیح میدم:)
(علامت کوک +علامت ته _)
+مهمونی که نه یه دورهمی دوستانس
اومد جلو و دستشو گزاشت روز رون مو منو از رو زمین بلند کرد
+چیکار میکنی دیوونه الان میوفتم زمینننننن
_نترس عسلم مگه میشه من بزارم تو بیوفتی عاخه (باخنده )
اینو گفت و قلب منو از اینی کی بود بیقرار تر کرد....یه آدم چجوری میتونه حتی نفس کشیدنشم قلب یکی دیگه رو بلرزونه....الان میتونم قسم بخورم که یه بار دیگه عاشق شدم
+نمیای؟
_نه یه جایی کار دارم باید برم اگه بخوای تورو میزارم اونجا بعد خودم میرم
+اوکی پس منو بزار اونجا هروقت زنگ زدم بیا دنبالم
_میشه توهم نری؟
+چرا ؟
_آخه دوست ندارم کسی جز من تو رو بغل کنه اونجا هم که بری چون خیلی وقته همو ندیدید همو زیاد بغل میکنید
+نمیشه که به عشقم بهتره این دورهمی رو خراب نکنم
لبشو بوسیدم
+نگران نباش من خودم رعایت میکنم
_پسر خودمی دیگه
لباشو گذاشت رو لبامو (کیس 🤭)
رفتیم داخل و تهیونگ منو گذاشت زمین
_فقط زود حاظر شو باشه ؟
+اوکی
به گوون پیام دادم که فقط من میام و رفتم حاظر شدم یه شلوار گشااد مشکی
پوشیدم با یه تیشرت مشکی که جفتش از برند ck بود جفتشون رو تهیونگ واسم خریده بود
+خب بریم؟
_زیادی خوشتیپ نشدی ؟
+نه بابا بیا بریم دیره
_عاخه...
+ارباب بیا بریم دیگه
_بریم
تهیونگ منو گذاشت محل قرارمون و رفت
(دوستان از مهمونی چیزی نمیگم پس میریم سراغ برگشتشون به خونه 😅)
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت در که یهو پای من گیر کرد و افتادم و تهیونگ افتاد رو من اول تو شوک بودیم ولی بعد زدیم زیر خنده ..... بعد اینکه لباسامونو عوض کردیم اومدیم و نشستیم رو مبل
_جونکوکا
+عوم؟
_یه تصمیمی گرفتم
+چه تصمیمی؟
_بیا بریم یه کشور دیگه
+مثلا کجا ؟
_برین ایتالیا بعد اونجا ازدواج کنیم
+عاخه مادرت....
_جشن عروسی نمیگیریم فقط اسمامون بره تو شناسنامه هم کافیه قبول کن دیگهههه
+باشه من حرفی ندارم
_پس من واسه فردا شب بلیت میگریم
+به این زودی ؟
_هرچه زود تر بهتر
راوی : بعله این دو کفتر عاشق باهم رفتن ایتالیا و ازدواج کردن ....
میدونم خوب تمومش نکردم ولی خب مجبور بودم سریع تمومش کنم 🥲
تو پارت بعدی یعنی پارت آخر بقیه قضایا رو توضیح میدم:)
۵.۵k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.