وقتی پدرخوانده تو بود
وقتی پدرخوانده تو بود
پارت چهارده
ویو ا.ت
_ا.ت منم باید برم جایی
+کجا ؟!خیلی دوره ؟! نمیتونم ببینمت اونوقت ؟!
_نفس بگیر آره دوره میخوام برم آلمان برا پروژه شرکت
+اونوقت من تنها میشم ...نمیشه جیهوپ اوپا پیشم بمونه ؟!
_عاا خب جیهوپ هم میخواد با من بیاد
+هعیی نامردی میشه من تازه دیدمش الان میخوای باز ببریش
_یک هفته ای برمیگردیم خب
+آخه من تنها میشم
_کوک و تهیونگ بهت سر میزنن
+باشه
جیمین رفت بالا و لباسهاش رو جمع کرد و اومد پایین ازشون خداحافظی کردم و رفتن
+هوفف حالا من چیکار کنم
پرش زمانی به دو روز بعد*
الان دو روز میشه که جیمین رفته و من واقعا حوصلم سر رفته بادیگارد ها هم اجازه نمیدن برم بیرون میگن
@خانم اگر رییس بفهمه ما بدبختیم
+کی قراره آخه بهش بگه
@رییس بیرون آدم های زیادی داره که براش خبر میبرن تازه شم اگر زنگ بزنه ما به دروغ هم بگیم شما هستید و بگن گوشی رو بده بهش چیکار کنیم؟+باشه باشه ...پس میشه بازی کنیم ؟!
@چیی؟! +بازی... قایم موشک
@اما... +بیا دیگه بابا
ویو جیمین
دلم برا ا.ت تنگ شده بود
هوفف تازه فهمیدم که عاشقش شدم زنگ زدم به بادیگارد که بفهمم ا.ت داره چیکار میکنه
#بله قربان
_ا.ت داره چیکار میکنه؟!
#قر،قربان _بگو دیگه
#داره با بادیگارد ها قایم موشک بازی میکنه
_چیی ؟! واقعا ؟!
#بله _باشه فقط نزار بره بیرون
#چشم قربان
تلفن رو قطع کردم وایی داره با اون بادیگارد ها قایم موشک بازی میکنه خداا معلومه گیر نمی افته با اون جثه ریزش
(خنده) این دختر خیلی کیوته
قرار بود فردا برگردم میخواستم ا.ت رو سورپرایز کنم برا همین وسایلم رو جمع کردم و رفتم پیش هوپی هیونگ
_هیونگ آماده ای ؟!,
@اره بریم با هوپی هیونگ سوار هواپیما شدیم واقعیتش دل تو دلم نبود که برم پیش ا.ت میخواستم تو اولین فرصت بهش اعتراف بکنم
برا همین تو کل راه داشتم برنامه میریختم
ویو ا.ت
داشتم تو خونه کتاب میخواندم که در زدن رفتم باز کردم که...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت چهارده
ویو ا.ت
_ا.ت منم باید برم جایی
+کجا ؟!خیلی دوره ؟! نمیتونم ببینمت اونوقت ؟!
_نفس بگیر آره دوره میخوام برم آلمان برا پروژه شرکت
+اونوقت من تنها میشم ...نمیشه جیهوپ اوپا پیشم بمونه ؟!
_عاا خب جیهوپ هم میخواد با من بیاد
+هعیی نامردی میشه من تازه دیدمش الان میخوای باز ببریش
_یک هفته ای برمیگردیم خب
+آخه من تنها میشم
_کوک و تهیونگ بهت سر میزنن
+باشه
جیمین رفت بالا و لباسهاش رو جمع کرد و اومد پایین ازشون خداحافظی کردم و رفتن
+هوفف حالا من چیکار کنم
پرش زمانی به دو روز بعد*
الان دو روز میشه که جیمین رفته و من واقعا حوصلم سر رفته بادیگارد ها هم اجازه نمیدن برم بیرون میگن
@خانم اگر رییس بفهمه ما بدبختیم
+کی قراره آخه بهش بگه
@رییس بیرون آدم های زیادی داره که براش خبر میبرن تازه شم اگر زنگ بزنه ما به دروغ هم بگیم شما هستید و بگن گوشی رو بده بهش چیکار کنیم؟+باشه باشه ...پس میشه بازی کنیم ؟!
@چیی؟! +بازی... قایم موشک
@اما... +بیا دیگه بابا
ویو جیمین
دلم برا ا.ت تنگ شده بود
هوفف تازه فهمیدم که عاشقش شدم زنگ زدم به بادیگارد که بفهمم ا.ت داره چیکار میکنه
#بله قربان
_ا.ت داره چیکار میکنه؟!
#قر،قربان _بگو دیگه
#داره با بادیگارد ها قایم موشک بازی میکنه
_چیی ؟! واقعا ؟!
#بله _باشه فقط نزار بره بیرون
#چشم قربان
تلفن رو قطع کردم وایی داره با اون بادیگارد ها قایم موشک بازی میکنه خداا معلومه گیر نمی افته با اون جثه ریزش
(خنده) این دختر خیلی کیوته
قرار بود فردا برگردم میخواستم ا.ت رو سورپرایز کنم برا همین وسایلم رو جمع کردم و رفتم پیش هوپی هیونگ
_هیونگ آماده ای ؟!,
@اره بریم با هوپی هیونگ سوار هواپیما شدیم واقعیتش دل تو دلم نبود که برم پیش ا.ت میخواستم تو اولین فرصت بهش اعتراف بکنم
برا همین تو کل راه داشتم برنامه میریختم
ویو ا.ت
داشتم تو خونه کتاب میخواندم که در زدن رفتم باز کردم که...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۷.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.