پارت اول دازای
پارت اول دازای
همه میگفتن به اون پسر نزدیک نشو وگرنه خیلی بد میشه برات میگفتن آخرین کسی که نزدیکش شده بوده غرق خون تو یکی از کوچه های نزدیک دبیرستان بوده اما خب شما باور نکردید یکی از روزهای مدرسه
از زبان ا.ت
اصلا نمیفهمم چرا اینجوری دربارش حرف میزنن (ا.ت داره اینارو تو ذهنش میگه)سر کلاس تصمیم گرفتی کلاس آخر که تموم شد بری باهاش حرف بزنی
چندساعت بعد.....
ا.ت: خببببب کلاس تموم شد پس میرم با اون پسره بحرفم
عه رو نیمکت نشسته
رفتم کنارش نشستم یه کتاب خودکشی دستش بود
ا.ت: سلام من ا.تم اسم تو چیه؟
؟؟؟؟؟:اسم من دازای چه اسم خوشگلی
ا.ت: ممنون
ا.ت: چرا همیشه یه کتاب خودکشی دستته؟
دازای: چون میخوام یه راه آسون برای مردن پیدا کنم
ا.ت: هوممممم جالبه بده منم بخونم
دازای یکم سرخ میشه: واقعا از من نترسیدی؟
ا.ت: چرا بترسم؟
دازای: برای اینکه میخوام خودمو بکشم
ا.ت:نه عجیبه برات؟
دازای: آره یک...م
دازای: تو موهبت داری؟
ا.ت: از کجا فهمیدیییییییییی
دازای: نفهمیدم فقط پرسیدم خودتم جواب دادی خب موهبتت چیه؟
ا.ت: من یه ویالون دارم که طبق نتی که میزنم میتونم آدمو به هرکاری که میخوام وادار کنم
دازای: چه خفننننننن منم ضدموهبتم
ا.ت: اوهوم گرفتم چیشد
(دازای اینجا عضو مافیا است)
دازای: میگم عضو مافیای بندر میشی
ا.ت: آرههههههه از خدامهههههههه
دازای یه خودکار در میاره
دازای:میشهدستتو بیاری یکمسرخمیشه
دستتو میاری جلو
دازای یه آدرس رو دستت نوشت
دازای: ا.ت میتونی فردا به این آدرس بیای؟
ا.ت: باشه
دازای در ذهن: چقد مهربون وخوشگله ای کاش دوست دخترم بود با اون دستای ظریف کوچولوش
هم اکنون دازای در دنیای دیگری است
دازای: نویسنده تو بنویس کار نداشته باش
و بله خداحافظی کردید و رفتین خونه هاتون البته دازای رفت پیش موری تا بهش بگه ا.ت قراره بیاد و چه موهبتی داره
تماممممم حمایتا کم نشن دستم شکست
همه میگفتن به اون پسر نزدیک نشو وگرنه خیلی بد میشه برات میگفتن آخرین کسی که نزدیکش شده بوده غرق خون تو یکی از کوچه های نزدیک دبیرستان بوده اما خب شما باور نکردید یکی از روزهای مدرسه
از زبان ا.ت
اصلا نمیفهمم چرا اینجوری دربارش حرف میزنن (ا.ت داره اینارو تو ذهنش میگه)سر کلاس تصمیم گرفتی کلاس آخر که تموم شد بری باهاش حرف بزنی
چندساعت بعد.....
ا.ت: خببببب کلاس تموم شد پس میرم با اون پسره بحرفم
عه رو نیمکت نشسته
رفتم کنارش نشستم یه کتاب خودکشی دستش بود
ا.ت: سلام من ا.تم اسم تو چیه؟
؟؟؟؟؟:اسم من دازای چه اسم خوشگلی
ا.ت: ممنون
ا.ت: چرا همیشه یه کتاب خودکشی دستته؟
دازای: چون میخوام یه راه آسون برای مردن پیدا کنم
ا.ت: هوممممم جالبه بده منم بخونم
دازای یکم سرخ میشه: واقعا از من نترسیدی؟
ا.ت: چرا بترسم؟
دازای: برای اینکه میخوام خودمو بکشم
ا.ت:نه عجیبه برات؟
دازای: آره یک...م
دازای: تو موهبت داری؟
ا.ت: از کجا فهمیدیییییییییی
دازای: نفهمیدم فقط پرسیدم خودتم جواب دادی خب موهبتت چیه؟
ا.ت: من یه ویالون دارم که طبق نتی که میزنم میتونم آدمو به هرکاری که میخوام وادار کنم
دازای: چه خفننننننن منم ضدموهبتم
ا.ت: اوهوم گرفتم چیشد
(دازای اینجا عضو مافیا است)
دازای: میگم عضو مافیای بندر میشی
ا.ت: آرههههههه از خدامهههههههه
دازای یه خودکار در میاره
دازای:میشهدستتو بیاری یکمسرخمیشه
دستتو میاری جلو
دازای یه آدرس رو دستت نوشت
دازای: ا.ت میتونی فردا به این آدرس بیای؟
ا.ت: باشه
دازای در ذهن: چقد مهربون وخوشگله ای کاش دوست دخترم بود با اون دستای ظریف کوچولوش
هم اکنون دازای در دنیای دیگری است
دازای: نویسنده تو بنویس کار نداشته باش
و بله خداحافظی کردید و رفتین خونه هاتون البته دازای رفت پیش موری تا بهش بگه ا.ت قراره بیاد و چه موهبتی داره
تماممممم حمایتا کم نشن دستم شکست
۱.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.